تألیف: مرحوم ملاعبدالله احمدیان (رحمه الله)

حدیث در دوران حکومت بنی‌امیه
در زمان نخستین حاکم بنی‌امیه «معاویه بن ابی‌سفیان» نیز مجموعه‌ی معینی از احادیث که واجد شرایط عصر فاروق بودند، به وسیله محدثین اصحاب روایت می‌شدند، و مسلمانان از آنها آگاهی داشتند، ولی در کنار این مجموعه از احادیث، سیل روایت‌های اهل کتاب همه‌جا را فراگرفته بود، و معاویه که همان اخلاق و راه و روش و ژرف‌بینی عمر فاروق و علی مرتضی را نداشت از روایت‌های اهل کتاب جلوگیری به عمل نیاورد[87]، اما از روایت هر مطلبی بنام حدیث پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) به جز احادیثی که در عصر فاروق صحت آنها تأیید شده بود، و محدثین معروف آنها را روایت می‌کردند به شدت ممانعت نمود، و در این مورد از روش صریح عثمان و از روش صمنی علی مرتضی مبنی بر تأیید احادیث عصر فاروق[88] پیروی نمود، و طی فرمان شدیداللّحنی به مردم چنین اخطار کرد:
«ایّاکم والاحادیث الاّ حدیثاً کان فی عهد عمر، فان عمر کان یخیف الناس فی الله(ج)» [89] یعنی: من به شما اخطار می‌کنم که هیچ مطلبی را به عنوان حدیث نقل نکنید، مگر مطلبی که در زمان عمر به عنوان حدیث نقل شده است، زیرا عمر درباره‌ی خدای(ج) مردم را می‌ترساند و این فرمان تهدید آمیز همان‌گونه که به طور صریح بر تأیید احادیث عصر عمر دلالت دارد، همچنین به طور ضمنی از آغاز شدن مرحله‌ی خطرناکی از جعل احادیث خبر می‌دهد و نظر تاریخ‌نویسان[90] احادیث را تأیید می‌نماید که گفته‌اند از سال‌های چهل و یک به بعد به سبب ایجاد گروه‌ها و پدیده‌ی تشکلات گروهی، و نیاز به تبلیغات به وسیله‌ی احادیث، برخی از افراد گروه‌ها به جعل احادیث پرداختند، و این امر در حکومت بنی‌امیه شدت پیدا کرد و موجب سر دادن این فغان‌ و فریادها گردید و در دوره‌ی عباسیان شدیدتر شد و موجب اعدام چند نفر از جاعلان احادیث[91] گردید، و در آغاز حکومت بنی‌امیه، رعب و هراس مردم از جعل احادیث به آنجاها رسیده بود که گاهی نسبت به صحت یک حدیث صحیح و واجد شرایط نیز دچار شک و تردید می‌شدند، هر چند محدثین بزرگوار اصحاب هر حدیثی را صحیح و واجد شرایط صحت می‌دانستند، رو در روی مقتدرترین حکمران روزگار و علیه منافع و آراء او «یعنی معاویه» نقل و روایت می‌کردند و به مخالفت او هیچ‌گونه اهمیتی نمی‌دادند، به مثال زیر توجه نمایید که ابواشعث[92] می‌گوید: «در یکی از جنگ‌ها که معاویه شخصاً فرمانده سپاه بود، و به غنایم زیادی دست یافتیم، و جامی از طلای خالص نیز در میان غنایم بود، معاویه دستور داد که برای پرداخت سهمیه‌ی سپاهیان فروخته شود، و وقتی این خبر به عباده‌بن صامت رسید با نقل و روایت حدیث: «الذّهب بالذّهب ...» این معامله را یک عمل حرام و خلاف دین اسلام اعلان نمود، و سپاهیان نیز به محض شنیدن حدیث از عباده‌بن صامت هر یک آنچه را که از فروش این جام طلا به آنها رسیده بود به صاحبش پس دادند، و وقتی این خبر به معاویه رسید با حالتی از خشم و خروش، بر منبر رفت، و در حالی که تلویحاً عباده را تهدید می‌کرد، بر مردم فریاد کشید که این چه وضعی است کسانی حدیثی را از پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) نقل می‌کنند که ما با وجود اینکه مدت‌ها در خدمت پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) و از یاران او بودیم این حدیث را نشنیده‌ایم، عباده از جای خود برخاست، و با صراحت و قاطعیت بار دیگر حدیث نامبرده را روایت کرد، و بر معاویه[93] فریاد کشید که ما محدثین هر مطلبی را از پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) شنیده باشیم با کمال بی‌باکی آن را روایت خواهیم کرد، معاویه می‌خواهد[94] ناراحت باشد و می‌خواهد غبار نگرانی و اندوه بر چهره‌اش بنشیند، و به این مطلب توجه نمی‌کنیم که حتی تنها یک شب تاریک در سپاه رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) حضور پیدا کرده باشیم».



پیدایش جرح و تعدیل و علم الرّجال
در دوران پنجاه و نه سال حکومت امویان یعنی از آغاز تا عصر خلافت عمر بن عبدالعزیز مانند دوره‌های سابق نسبت به تدوین احادیث و مکتوب کردن آنها اقدامی به عمل نیامد، اما به علت انقراض عصر اکثر اصحاب که عدالت آنان مورد اتفاق بود و غالباً روایت آنان از پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) بدون واسطه تحقق می‌یافت و فرارسیدن عصر تابعین که عدالت آنان نیاز به تحقیق داشت و گاهی به واسطه‌ی غیر اصحاب روایتی تحقق پیدا می‌کرد کارشناسان امور احادیث، لازم شمردند که برای اثبات صحت حدیثی، اضافه بر رعایت اصل‌های سابق «شاهد و متابع و عدم تضاد، هوش و حافظه و روایت به عین عبارت پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم)» اصل دیگری نیز بنام «عدالت راوی» رعایت شود، و برای تحقق این اصل قوانین جرح و تعدیل[95] را وضع نمودند و در بین سال‌های (90) و (96) هجری در دوران حکمرانان شعبه‌ی دوم بنی‌امیه به وسیله دو شخصیت بزرگوار اصحاب انس‌بن مالک[96] (م ـ 93) و عبدالله بن عباس[97] (م ـ 96) مطالب مربوط به «جرح و تعدیل راوی» طرح و پی‌ریزی گردید، و چند سال بعد به وسیله‌ی شعبی[98] (م ـ 104) و ابن سیرین (م ـ 110) از شخصیت‌های تابعین و در اواخر دوره‌ی تابعین به وسیله‌ی اعمش[99] (م ـ 148) و شعبه (م ـ 160) و مالک (م ـ 179) مطالب مربوط به جرح و تعدیل راوی یعنی صفات و ویژگی‌هایی که کسی را شایسته می‌کرد که روایت او را رد (جرح) یا قبول (تعدیل) نمایند تکمیل گردید، و در اواخر قرن دوم به وسیله ابن مبارک[100] (م ـ 181) و ابن عیینه[101] (م ـ 197) و عبدالرحمن بن مهدی (م ـ 198) کامل‌تر گردید و در اوایل قرن سوم توضیح و شرح مطالب مربوط به جرح و تعدیل راوی به وسیله‌ی یحیی‌بن[102] معین (م ـ 233) و احمدبن[103] حنبل (م ـ 141) به اوج خود رسید.

و به موازات طرح مسایل جرح و تعدیل راوی و آگاهی از خصوصیات و ویژگی‌های راویان «علم الرجال»[104] نیز وضع گردید، همان‌گونه که سفیان ثوری (م ـ 161) سبب سرگرمی خود را به (علم الرجال) اینگونه بیان می‌کند: «لما استعمل الرواة الکذب[105] استعملنا لهم التاریخ» یعنی: هنگامی که برخی از راویان دروغ را به کار می‌گرفتند ما هم برای اثبات دروغگویی آنها تاریخ (و علم الرجال) را به کار گرفتیم و «علم الرجال» که به معنی آگاهی کامل از شرح حال راویان و آگاهی از عقاید و اخلاق و اعمال و زمان و مکان تولد و وفات و مسافرت‌های آنان بود هیچ راهی را برای دروغگویی در روایت احادیث باقی نگذاشته بود به عنوان مثال عفیربن معدان گفته است: «هنگامی که عمربن موسی[106] به «حمص» آمد و در مسجد با ما نشست و روایت احادیث را با این عبارت «استاد شایسته و واجد صلاحیت خودتان برایم روایت کرده که ...» آغاز کرد، به او گفتم آن استاد شایسته‌ی ما کیست؟ او را نام ببرید تا او را بشناسیم. گفت:

خالدبن[107] معدان است، گفتم تو در چه او را ملاقات کرده‌ای و این احادیث را از او استماع نموده‌ای؟ گفت در سال یکصد و هشت گفتم در کجا؟ گفت در جمع سپاهیانی که به ارمنستان اعزام شده بودند، به او گفتم: «ای شیخ از خدا بترس و دروغگویی را ترک کن. خالدبن معدان سال یکصدو چهار متوفی شده و طبق این ادعایت باید تو خالدبن معدن را چهار سال بعد از مرگش ملاقات کرده[108] باشی و علاوه بر این خالدبن معدان هرگز در جمع سپاهیان اعزامی به ارمنستان نبوده است بلکه در جمع سپاهیان[109] اعزامی به روم بوده است.

بعد از وضع قواعد علم الرجال و آگاهی از زمان و مکان تولد و وفات راویان احادیث و امکان یا عدم امکان ملاقات آنان با یکدیگر، برای وضع مصطلحات زیر، راه باز گردید:

1- «مُرسَل» خبری که به وسیله‌ی غیر صحابی[110] به پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) وصل شود.

2- «مُسنَد» خبری که به وسیله صحابی به پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم)[111] وصل شود.

3- «مُعلّق» سقوط راوی[112] این سر سلسله‌ی راویان.

4- «مُعضل» سقوط دو راوی یا بیشتر در وسط زنجیره و به طور متوالی.

5- «مُنقطِع» سقوط دو راوی غیر متوالی در وسط زنجیره و در دو موضع صورت گیرد.

6- «مجهول‌العین» کسی که فقط یک نفر از او حدیثی روایت کرده است.

7- «مجهول‌الحال» کسی که جمعی از او روایت کرده‌اند، اما درباره‌ی وثوق به او اطمینان از او سکوت کرده‌اند.

8- «مُوضح» روشن‌کننده‌ی نام و نشان راوی.

9- «مُبهمات»[113] راویانی که به عنوان مبهمی مثلاً «مردی یا شخصی» از آنان روایت کرده‌اند.



آغاز زمزمه‌ی کتابت احادیث
تا اواخر حکومت بنی‌امیه و تا عصر خلافت عمربن عبدالعزیز، نه تنها احادیث، بلکه اصول قبول روایت آنها و قوانین جرح و تعدیل و علم‌ الرجال نیز به صورت کتاب و نوشته وجود نداشت، و تنها از راه نقل، از سینه‌ای به سینه‌ی دیگر منتقل می‌شدند، و در آن زمان، نه تنها درباره‌ی امور مربوط به احادیث، درباره هیچ یک از معارف دینی جز قرآن هیچ کتاب دیگری وجود نداشت و مقارن آن روزگار، کم‌کم زمزمه‌ی یادداشت احادیث به گوش می‌رسید و کفّه مجوزین کتابت احادیث و همچنین معارف دیگر اسلامی سنگین‌تر می‌گردید از جمله سعیدبن جبیر[114] (م ـ 95) شدت علاقه خود را به یادداشت احادیث با این عبارت ابراز می‌داشت که می‌گفت:

«من در آن در حالی که در بین عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس (هر سه سوار بر شتر) راه می‌رفتم حدیثی را که از آنان استماع می‌کردم، بر تخته چوب جهاز شترم می‌نوشتم و هنگامی که پیاده می‌شدم آن را در برگ از کاغذ[115] می‌نوشتم، و همچنین سعیدبن مسیب[116] (م ـ 105) به شاگردش ابن حرمله اجازه‌ی یادداشت حدیث داد وقتی که از بدی حافظه‌ی خود به نزد او شکوی کرد[117]، و شعبی (م ـ 104) عبارت[118] معروف «الکتاب قید العلم» را که بخشی از حدیث مرفوع پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) است، و صحابی‌ها و تابعین آن را روایت‌ کرده‌اند، او هم آن را چند بار تکرار می‌کرد، و مردم را از فایده‌ی نوشتن احادیث آگاه می‌نمود، و می‌گفت: هر گاه چیزی از من شنیدی آن را یادداشت کن حتی اگر بر دیوار[119] باشد و در میان ترکه‌ی او کتابی دیده شد که درباره‌ی فرایض[120] و جراحات نوشته شده بود و دو امر کلی موجب ایجاد چنین زمزمه‌ای شده بود، یکی کم شدن حافظه‌های پر قدرت و اصیل عربی با تغییر محیط‌ها و اختلاط با اقوام گوناگون و ایجاد پارازیت‌های ناموزون در فضای زندگی، و دیگری توسعه‌ی شگفت‌ انگیز جهان اسلام در آن روزگار به حدی که از طرف جنوب تا کرانه‌های اقیانوس هند و از طرف شمال تا آن سوی دریای خزر و از طرف شرق تا کاشمر در مرز چین و از مغرب تا اندلس (اسپانیا) و اعماق اروپا پیش رفته بود و «سمح‌بن مالک» فرمانده‌ی نظامی نیروهای مسلح در شمال اسپانیا در دوره خلافت «عمربن عبدالعزیز» طی دو مرتبه حمله به کشور فرانسه تا «تولوز» پیشروی کرده بود و بسیار بدیهی به نظر می‌رسید که گسترش معارف اسلامی به ویژه انتشار احادیث که خواسته‌ی پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) در حدیث: «نضّر الله إمرأً سمیع حدیثاً فادّاها کما سمعها» بود در جهانی با آن همه وسعت و عرض و طول، هرگز تنها کار ضبط حافظه‌ها و بیان زبان‌ها و سیر و سفر با وسایل ابتدایی آن روزی نبود، بلکه فعالیت مستمر کاتبان و زبان قلم‌ها و ثبت کتاب‌ها و پرواز اوراق و برگ‌ها از مرکز «دارالسنه» و سایر مراکز، به دورترین نقاط جهان وسیع اسلام را می‌طلبید، و در همان شرایط که زبان در حال جامعه‌ی بزرگ اسلامی چنین نقاطی را در وسایل انتشار معارف اسلامی می‌خواست، یکی از بزرگان تابعین «عمربن عبدالعزیز» به اقتضای حکمت الهی گویی برای پاسخ به خواست زبان حال جامعه‌ی بزرگ اسلامی زمام امور مسلمین را در دست گرفت، چون علاوه بر اینکه یک تابعی پرهیزگار و یک حاکم بسیار عادل بود و از حیث نبوغ و مهارت در علوم، نخستین[121] متکلم در کلام اهل سنت و از تئوریسین‌های برجسته‌ی مکتب اهل تسنن به شمار می‌آمد، صدور فرمان او مبنی بر تدوین و نگارش کتب احادیث، با اینکه بی‌سابقه بود، و در عصر خلفای راشدین نیز با وجود اقدام به آن همه «اولیات» و نوآوری‌های لازمه‌ی گسترش دایره اسلام به آن اقدام نشده بود بدون مانع اجرا گردید و قبل از هر جا این فرمان را به مدینه که به «دارالسنه»[122] معروف و خودش دوازده سال امارت آنجا را داشته بود، و به عامل خود در مدینه «ابوبکر محمدبن عمربن انصاری» که علاوه بر سمت امارت سمت قضاوت را هم داشت و به گفته مالک‌بن انس از وی داناتر[123] در امر قضاوت کسی وجود نداشت به عبارت زیر صادر نمود: «اُنظر ما کان من حدیث رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) او سنّته فاکتبه، فانی قد خفت دروس العلم و ذهاب العلماء و لایقبل الاّ حدیث[124] النّبی(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) و لیفشوا العلم و لیجلسوا حتّی یعلم من لایعلم فان العلم لایهلک حتی یکون[125] سرّاً» یعنی: «توجه کن آنچه از احادیث پیامبر خدا(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) در آنجا موجود است، به قید کتابت درآور، زیرا من نگرانم که علم محو شود و علما از بین بروند، و جز حدیث پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) چیز دیگری مورد قبول نمی‌باشد و علم را آشگار کنید، و برای گسترش آن جلساتی را تشکیل دهید، تا در نتیجه آن کسانی که بی‌علم هستند تعلیم بیابند، زیرا علم محو و نابود نمی‌شود مگر هنگامی که از مردم پوشیده می‌گردد و به صورت رازهای سرّی درمی‌آید».

عمربن عبدالعزیز در اثنای آن فرمان بر دو نکته تأکید کرده بود: «اول اینکه تنها آنچه از حدیث رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) برای تو ثابت[126] شد آن را به قید نگارش درآور (نه حدیث غیر ثابت و نه سخن دیگران) دوم روایت احادیثی که نزد دو تن یکی عمره[127] دختر عبدالرحمن انصاری و دیگری قاسم بن محمدبن[128] ابی‌بکر است، حتماً به قید نگارش درآورید» زیرا این دو تن از شاگردان[129] ام‌المؤمنین عایشه (رضی‌الله عنها) و از آگاه‌ترین مردم[130] به احادیث روایت شده عایشه ام‌المؤمنین بوده‌اند.

عمربن عبدالعزیز نظیر همان فرمانی را که برای ابن حزم فرستاد به تمام عاملان خود در همه‌ی استان‌ها و شهرهای[131] بزرگ فرستاد و نخستین کسی که در زمان حیات عمربن عبدالعزیز به اطاعت از این فرمان موفق شد دانشمند معروف حجاز و شام محمدبن مسلم‌بن شهاب زهری مدنی (م ـ 124) بود که کتاب حدیثی را[132] به نگارش درآورد، و عمربن عبدالعزیز دفاتر بسیاری[133] را از رونویسی آن کتاب تهیه کرد و به همه‌ی جاهای دور و نزدیک جهان اسلام فرستاد، و زهری از این راه حق داشت که به اقدام خود افتخار کند و بگوید: «لم یدوّن هذا العلم أحدٌ قبل تدوینی» یعنی: در تدوین این علم و نگارش کتاب حدیث کسی بر من[134] سبقت نگرفته است، و همین زهری گفته است: «ما محدثان از نگارش امتناع می‌داشتیم[135]، اما این اُمرا بودند که ما را به کتابت وادار نمودند، پس صلاح دیدیم که احدی از مسلمانان را از نوشتن باز نداریم».[136]

صدور فرمان‌های عمربن عبدالعزیز در زمینه‌ی نگارش کتب حدیث برای تمام اُمرا و خلفای بعدی سرمشق گردید، و در یک زمان از تمام شهرهای بزرگ و کوچک نگارش کتب احادیث آغاز گردید، و چون تاریخ شروع یکایک کاتبان و مصنفان دقیقاً با ماه و سال معلوم نبوده است، درباره‌ی نخستین کسی که به نگارش کتاب حدیث پرداخته نظرهای زیر اظهار گردیده است:

1- ذهبی[137] در شرح حال خالدبن معدان نوشته است که وی هفتاد تن از صحابی را دیده، و دانش وی نیز در مُصحفی جمع شده است آنگاه از قول سفیان‌بن عیینه افزوده است «احدی بر خالدبن معدان (در این زمینه) تقدّم ندارد، وی متوفی (م ـ 103 یا 104) بوده است.

2- برخی همان ابن حزم را ـ که نخستین کسی بود عمربن عبدالعزیز فرمان نگارش کتاب حدیث را برای او فرستاد ـ آغاز‌کننده‌ی نگارش کتاب حدیث[138] می‌دانند، ولی کسی از نوشته‌های او خبری نداده است و مالک‌بن انس می‌گوید من از پسر ابن حزم درباره‌ی کتبی که پدرش تدوین کرده است پرسش کردم، او در پاسخ گفت این کتاب‌ها از بین رفته‌اند.

3- ابن حجر عسقلانی[139] ربیع‌بن صبیح و سعیدبن عروبه را که هر دو بصری بوده‌اند آغاز‌کنندگان نگارش کتاب حدیث شمرده و برخی ابن جریج که مکی و سعیدبن عروبه که بصری بوده آغاز‌کنندگان تدوین کتب حدیث به شمار آورده‌اند، و در کتاب «علل احمدبن حنبل»[140] از قول فرزندش آمده است که: «به پدرم گفتم اولین کسی که به تصنیف اقدام نمود چه کسی بود؟ پدرم گفت: ابن جریج و سعیدبن عروبه و سپس از قول ابن جریج نقل کرد که: «احدی قبل از من به تصنیف دانش چنان که من انجام داده بودم نپرداخت».[141]



سیر تکاملی نگارش کتاب‌های حدیث
همان‌گونه که بیان گردید، در اواخر قرن اول هجری به فرمان عمربن عبدالعزیز نگارش کتب احادیث آغاز گردید، و با پیمودن مراحل ششگانه‌ی ذیل ضبط و ثبت احادیث سیر تکاملی خود را طی نموده است و این مراحل از سال (99) تا عصر حاضر امتداد یافته است. مرحله‌ی اول (از 99 تا 148)، که محدثان به ثبت محفوظات خویش بدون رعایت ترتیب (موضوعی یا راوی و غیره) اقدام کرده، و در کنار احادیث مطالب دیگری را نیز (از قبیل نکات فقهی و لغوی و ادبی) یادداشت می‌کردد. ولی از آثار این مرحله چیزی در دست نیست. مرحله‌ی دوم (از 148 تا 204) محدثان نوشته‌های خود را به طور موضوعی مرتب کرده، و در کنار احادیث پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) اقوال اصحاب و فتاوای تابعین را هم یادداشت نموده‌اند، که بعد از وضع مصطلحات حدیث در دوران بعدی اقوال اصحاب و تابعین را به ترتیب «موقوف و مقطوع» نامیده‌اند، اما در این مرحله مانند مرحله‌ی اول، نکات ادبی و فقهی و لغوی یادداشت نشده است، و از آثار این مرحله نیز کتاب تبویب شده‌ای غیر از موطای امام مالک (م ـ 179) چیزی باقی نمانده است.

مرحله‌ی سوم (از 204 تا 240) محدثان اقوال اصحاب و تابعین را از احادیث پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) جدا کرده، و همان‌گونه که احادیث خالص را در تألیفات جداگانه‌ای تنظیم می‌نمودند اقوال اصحاب و تابعین را نیز در تألیفات جداگانه‌ای می‌نوشتند، در این مرحله که دوره‌ی تألیف مسندها است مؤلفین روایات هر یک از اصحاب را جدا و برحسب موضوع در باب‌ها تنظیم می‌نمودند و روایات هر یک بر حسب تقدم و تأخر نخستین حرف نام آنها و گاهی نام قبیله‌ی آنها، در الفبا، طبقه‌بندی می‌گردید و تألیفاتی که به همین صورت تألیف می‌شدند «مُسنَد»، نامیده می‌شدند، که در آنها غیر از عبارت حدیث پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) چیز دیگری نوشته نمی‌شد، اما در کنار احادیث صحیح احادیث ضعیفی نیز دیده می‌شدند که مؤلفین مساند نه صحت احادیث صحیح را و نه ضعف احادیث ضعیف را (هر چند که برای آنان و برای دیگران هم معلوم بود)، در آن کتاب‌ها بیان نمی‌کردند، مانند مسند امام احمد (م ـ 241) که در دسترس می‌باشد.

مرحله‌ی چهارم از (240 تا 300) محدثین علاوه بر اینکه فقط احادیث را در تألیفات خویش می‌نوشتند، از نوشتن احادیث ضعیف نیز در کنار احادیث صحیح خودداری می‌کردند و این مرحله به مرحله‌ی تألیف «صحاح» معروف است و آثار بسیاری مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم و غیره از آن مرحله باقی مانده است.

مرحله پنجم که دنباله مرحله چهارم و از سال (260) آغاز گردید و تا اواخر سده‌ی پنجم ادامه یافته است، مرحله تألیف کتب (سنن که سنن دارمی و سنن نسائی و ابن ماجه و ابوداود و ترمذی) و این چهار سنن مکمل «صحاح سته» هستند و سنن دارقطنی و بیهقی آثار آن مرحله هستند.

مرحله ششم که از سال (300) آغاز و تا عصر حاضر ادامه یافته محدثین اولاً با استفاده از کتب اصلی (موطا و مسندها و صحاح و سنن‌ها) و جمع کردن احادیث آنها کتاب‌هایی را تألیف نموده‌اند که برخی تنها به جمع کردن احادیث مسلم و بخاری (صحیحین) اکتفا کرده‌اند مانند جوزقی نیشابوری (م ـ 388) و فرّاء بغوی (م ـ 516) و صاغاتی (م ـ 650) و برخی از تمام صحاح سته و گاهی از موطا هم استفاده کرد‌ه‌اند، مانند مصابیح السنه فرّاء بغوی مذکور و مانند جامع الاصول تألیف ابن اثیر جزری (م ـ 606) و جامع کبیر سیوطی (م ـ 911) و مانند کتاب التاج الجامع الأصول فی أحادیث الرسول تألیف شیخ منصور علی ناصف از علمای ازهر. ثانیاً تألیف کتب مستخرج که مؤلف روایات یکی از کتاب‌های حدیث را نه به اسناد صاحب کتاب بلکه با سندی که خود از شیوخ و اساتید خود در دست دارد نقل کرده است مانند مستخرج ابوبکر اسماعیل جرجانی (م ـ 371) نسبت به صحیح بخاری و همچنین تألیف اجزا به معنی مجموعه‌ای از احادیث که تنها از یک تن نقل شده باشد چه آن کس از طبقه صحابه باشد مانند «جزء حدیث ام‌المؤمنین عایشه (رضی‌الله عنها)» یا غیر صحابه مانند « جزء حدیث مالک» و به معنی کتابی که در آن احادیث متعلق به موضوع واحدی جمع‌آوری شده باشد مانند فضایل القرآن امام شافعی (م ـ 204) و همچنین تألیف کتب «اطراف» که در آن تألیف برجسته‌ترین بخش از متن یکایک احادیث یک کتاب را به صورت فهرست تمام احادیث آن کتاب جمع‌آوری کرده‌اند مانند کتاب «اطراف صحیحین» محمدبن عبید دمشقی (م ـ 400) و «اطراف المساند العشره» احمد بوصیری ( م ـ 840) و همچنین تألیف کتب (معاجم) که در آنها احادیث به ترتیب صحابه یا اسانید یا شهرها آورده شده، معجم‌ها غالباً به ترتیب حروف الفبا نوشته شده‌اند مانند معجم‌های صغیر و متوسط و کبیر طبرانی (م ـ 360) و مانند تألیف کتب «تخریج» که در آنها سند و منبع برای احادیثی بیان می‌گردد که آن احادیث در کتاب‌های بدون ذکر سند و منبع ذکر شده‌اند و صحت و ضعف آنها مجهول مانده است مانند کتاب «تخریج ما فی الاحیاء» تألیف زین‌الدین عراقی و همچنین تألیف کتب «موضوعات» که در آنها انگیزه‌ها و علل جعل احادیث و راویان کذاب بیان گردیده و احادیث جعلی و موضوع هم یکی یکی مشخص شده‌اند مانند: «الموضوعات» تألیف ابوسعید حنبلی (م ـ 414) که نخستین اثری است که در این باب نگاشته شده است و مانند کتاب «اللألی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه» تألیف جلال‌الدین سیوطی (م ـ 911) و غیره.

و اینک توضیح لازم درباره‌ی هر یک از آن مراحل ششگانه:

1- همان‌گونه که گفتیم از مرحله‌ی اول (واقع در اواخر حکومت بنی‌امیه و اوایل حکومت عباسیان) هیچ اثری باقی نمانده است، و تنها نام مؤلفان و بحث از ویژگی‌های آنان در تاریخ حدیث دیده می‌شود، که از جمله نوشته‌اند: «محمدبن مسلم بن شهاب زهری مدنی (م ـ 124) به فرمان عمربن عبدالعزیز کتابی را در[142] احادیث نوشت و عمربن عبدالعزیز نسخه‌هایی از این کتاب را به همه‌ی[143] مناطق فرستاد، و زهری همواره به این عمل مباهات می‌کرد و می‌گفت «لم یدون هذا العلم أحدٌ قبل تدوینی»[144] و درباره‌ی قدرت حافظه و نهایت دقت زهری در تألیف این کتاب حدیث آورده‌اند که هشام‌بن عبدالملک[145] در دوره‌ی خود از زهری خواست تا مجموعه احادیثی را به فرزندش ـ که تحت تعلیم و تربیت او بود ـ بیاموزد و او آنها را یادداشت کند، زهری چهارصد حدیث را از حفظ به وی گفت و او نیز یادداشت نمود[146]، و پس از یک ماه که زهری را ملاقات کرد به وی گفت: «آن احادیثی را که یادداشت کرده بودم از بین رفته‌اند». زهری این چهارصد[147] حدیث را از روی کتابش برای او خواند و او یادداشت کرد و پس از مدتی اتفاقاً نوشته اولی پیدا شد و با کمال تعجب مشاهده گردید که آنچه در مرتبه‌ی اول از حفظ به او گفته است، با آنچه در این مرتبه از روی کتاب به او گفته است یک کلمه تفاوت[148] ندارد.

2- در مرحله‌ی دوم از (148 تا 204) واقع در دوران منصور و مهدی و هادی و هارون‌الرشید و امین و مأمون خلفای عباسی که محدثان نوشته‌های خود را به طور موضوعی مرتب می‌کردند، جمع کثیری از محدثان، در نقاط مختلف جهان اسلام به تدوین کتاب‌های حدیث پرداخته‌اند که تعینات زمانی آنها تدوین‌ها دقیقاً به طور ماه و سال مشخص نگشته و معلوم نیست کدام یک از آنان قبل از همه یا بعد از همه به این عمل اقدام نموده‌اند ولی تعینات مکانی آنان کاملاً معلوم است و به اتفاق مورخین امام مالک در مدینه[149] و ابن جریج در مکه، و ربیع‌بن صبیح در بصره و سفیان‌ ثوری در کوفه، و اوزاعی در شام، و هیثم در واسط و معمر در یمن و جریرین عبدالحمید در ری و ابن مبارک[150] در خراسان نخستین بار به تدوین کتاب حدیث به طور موضوعی و مرتب[151] پرداخته‌اند اما از آثار آن مرحله (مرحله‌ی دوم) هیچ کتاب و نوشته‌ای باقی نمانده جز کتاب «موطاء»‌ تدوین امام مالک که تا حال باقی مانده است و به طور وفور در کتابخانه‌ها موجود و در دسترس مطالعه‌کنندگان قرار می‌گیرد، و اینک عصاره‌ای از شرح حال امام مالک و کتاب موطا که تنها یادگار باقی مانده‌ی آن مرحل است:

امام مالک، صاحب تنها کتابی که تا حال باقی مانده است
مالک‌بن انس، از تبار شاهان[152] حمیری در یمن که جدش (مالک‌بن ابی‌عامر) در روزگار اصحاب از یمن به حجاز کوچ کرده، و احادیثی را از اصحاب روایت نموده است، و از کسانی بوده که در دوره‌ی خلافت عثمان‌بن عفانt مصحف‌ها[153] را نوشته‌اند و پدرش انس به کار تیرسازی[154] برای کمانداران اشتغال داشته و به عنوان عالمی، معروف نبوده است.

مالک‌بن انس در سال (93)[155] در شهر مدینه متولد شده و در دوران خردسالی و نوجوانی تحصیلاتش را در محضر فضلا و علمای شهر مدینه آغاز نمود، و شاید استادی که بیش از هر استاد دیگر در تکوین تفکر علمی او مؤثر گشته، ابن هرمز (م ـ 148) بوده است، زیرا مالک خود گفته است: «از ابتدای روز به محضر ابن هرمز می‌شتافتم، و تا فرارسیدن شب[156] در آنجا می‌ماندم، و این تلمیذ که مدت هفت[157] سال ادامه داشته است، این دانشجوی هوشمند و پرفراست در سال‌های آخر برای استادش همنشینی شده بود که او را محل اسرار و رازهای خود دانسته و دردمندی‌های خود را از آشفتگی روزگار برای او بیان می‌کرده است که بعدها مالک در اشاره به چنین امری می‌گفت: «روزهایی به محضر ابن هرمز می‌شتافتم و او دستور می‌داد پرده‌ها را بکشند، آنگاه از دوران نخستین این دین بحث‌هایی را می‌کرد و گریه را آغاز می‌نمود تا جایی که محاسنش خیس می‌گردید»[158]. از این مطلب و از مطالب دیگر استنباط می‌شود که ابن هرمز یک عالم عادی نبوده و بلکه یک شخصیت انقلابی و بنیادگرای آن روزگار بوده، و از حکومت‌های بنی‌امیه و بنی‌عباس راضی نبوده است همان‌گونه که ابن جریر طبری در تاریخش می‌گوید:

«ابن هرمز[159] و محمدبن عجلان به جنبشی پیوستند که به رهبری محمدبن عبدالله معروف به (النفس الزکیه) علیه ابوجعفر منصور عباسی[160] برپا شده بود، و همین روحیه انقلابی و بنیادگرایی ابن هرمز در مالک‌بن انس مؤثر گشته هر چند او به هیچ جنبشی[161] نپیوسته و هیچ جنبشی را علیه نظام حاکم رهبر نکرده است اما هیچ کدام از آن حکومت‌ها را تأیید نکرده و احیای نظام حکومت[162] (عمربن خطاب و عمربن عبدالعزیز) از آرزوهای بسیار[163] مهم او بوده است و شیوه‌ی تدوین کتاب موطا که علاوه بر احادیث پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) اقوال و افعال اصحاب و تابعین را نیز روایت نموده است نشانه‌ی این است که مؤلف می‌خواسته تصویری از عصر پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) و روزگار اصحاب و تابعین را ارائه نماید.

یکی دیگر از اساتید مالک‌بن انس ابن شهاب[164] زهری است (م ـ 124) که در زمان خود از بزرگترین علمای مدینه به شمار می‌آمد و همچنین نخستین عالمی بود که برای اولین بار معارف اسلامی را به قید کتابت درآورده است و در موطا (132) حدیث، که (72) مسند و بقیه منقطع و مرسل[165]، از او روایت شده است.

استاد دیگر مالک‌بن انس، نافع مولی و آزاد شده‌ی عبدالله‌بن عمر (م ـ 120) همان شخصیتی که به فقیه مدینه ملقب و همان شخصیتی بود که عمربن عبدالعزیز او را به مصر اعزام داشت تا قرآن و احادیث[166] را به مردم آن سامان بیاموزد و اهل حدیث می‌گویند: «روایت مالک‌بن انس از نافع از عبدالله بن عمر سلسله‌ی ذهبیه و زنجیره‌ای است طلایی زیرا[167] هر یک از این حلقه‌ها دارای امتیاز بس والایی[168] هستند.

مالک ‌بن انس در محضر این اساتید دیگر تحصیلاتش را در معارف اسلامی به اوج خود رساند، و در نهایت ورع[169] و احتیاط، روایت احادیث و استنباط احکام و تدری معارف اسلامی را آغاز نمود و با تألیف و تدوین کتاب «موطا» در حدیث (که بعداً از آن بحث خواهد شد) جمع بی‌شماری را از اقطار دور و نزدیک بلاد اسلامی، برای استماع مندرجات آن و تعلم احادیث از زبان مؤلفش به شهر مدینه جذب نمود، و مهدی[170] و هادی و هرون الرشید و امین و مأمون[171] نیز جزو کسانی بودند که موطا را در محضر امام مالک خوانده‌اند، و به عنوان امام و رهبر مکتب حدیث توانست، کفه‌ی این مکتب را با کفه‌ی مکتب اهل رای و قیاس، که سال‌ها بود به رهبری امام ابوحنیفه در عراق سنگین‌تر دیده می‌شد، برابر و بلکه سنگین‌تر نشان دهد.

در دوران جوانی امام مالک، برای انتقال حکومت از امویان به عباسیان، جنبش‌هایی آغاز شده بود، و حوادث ناگواری روی می‌داد که امام مالک، در کنار این حوادث، با یک حالتی از تأثر، تحصیلات و تعلیماتش را ادامه می‌داد، و از بقا و فنای حکومت بنی‌امیه و پیشرفت و شکست آن جنبش‌ها چندان دل خوشی نداشت زیرا ویژگی‌های هیچ کدام از آنها با شعار امام مالک «نظام‌ عمرین» و شیوه‌ی حکومت عمربن خطاب و عمربن عبدالعزیز تطبیق نمی‌کرد، و در سال (132) که امام مالک سی و هشت سال داشت، و با یک کودتای نظامی به رهبری ابومسلم خراسانی حکومت بنی‌امیه سرنگون و حکومت عباسیان برپا گردید، و به اقتضای طبیعت[172] هر انقلابی، برخی سکوت و تقیه را اختیار و برخی به عنوان یک واقعیت خود را تسلیم حکومت جدید کردند، و بعضی به خاطر احراز مقامی، نهایت همکاری را با حکومت جدید به عمل آوردند، و بعضی جنبش‌هایی را تقویت می‌کردند[173] که برای برگرداندن حکومت سابق فعالیت می‌کردند، امام مالک هوادار هیچ کدام از آن دسته‌ها و گروه‌ها نبود، زیرا هیچ کدام با حکومتی که او می‌خاست «حکومت عمرین»[174] مطابق نبودند، و قدرت مبارزه با همه‌ی گروه‌ها را نداشت، به همین جهت در یک حالتی از بی‌طرفی به سر می‌برد، ولی در پاسخ به سؤال‌ها، آنچه را حق می‌دانست با نهایت شهامت آن را بیان می‌نمود مانند روایت حدیث[175] «عدم وقوع طلاق مُکرَه» که این حدیث بیعت‌های اجباری را بی‌ارزش قلمداد می‌کرد[176]، و ابوجعفر منصور دومین خلیفه عباسیان (م ـ 158) همین حالت بی‌طرفی و حق‌گویی او را، حمل بر ضدیت و مبارزه‌ی فرهنگی با حکومت جدید نمود، و به شدت او را[177] شکنجه کرد، اما منصور بعداً از کرده‌ی خود پشیمان شد، و در اثنای سفر حج که به مدینه[178] آمده بود امام مالک را به منزل خود دعوت کرد، و ضمن ابراز اخلاص و ارادت، به او پیشنهاد نمود، که اگر موافقت کند، با نسخه‌برداری‌های بی‌شمار از موطا و انتشار آنها در جهان[179] اسلام، موطا را کتاب تمام جهان اسلام معرفی می‌کند، و تمام محافل علمی جهان اسلام به تعلیم و تعلم و عمل به آن مؤظف[180] شوند، اما امام مالک این پیشنهاد منصور را به هیچ‌وجه قبول نکرد[181]، و به او توصیه کرد بگذار مردم در انتخاب خویش آزاد باشند، و چیزی را قبول کنند که علمای شهرشان پسندیده‌اند. منصور به همراهانش گفت: «لعمری لوطاوعنی علی ذلک لأمرت به» اگر پیشنهادم را قبول می‌کرد، فوراً به اجرای آن دستور می‌دادم.

با اینکه امام مالک حکومت عباسیان را تأیید نمی‌کرد ولی عباسیان به خاطر موقعیت علمی و نفوذ روزافزون امام مالک در جوامع اسلامی، او را به غایت مورد احترام قرار می‌دهند و قدرتی را در اختیار او قرار داده بودند که شبیه فرماندار[182] مدینه، هر کسی را می‌خاست دستور می‌داد او را زندانی کنند یا او را بزنند.

امام مالک در صدور فتواها بسیار محتاط بود، و ابن قاسم[183] گفته است: امام مالک گفته است گاهی در پاسخ به جواب مسئله‌ای، نزدیک به ده سال[184] اندیشیده‌ام و هنوز پاسخ قانع‌کننده‌ای برای آن پیدا نکرده‌ام، و خیلی وقت‌ها برای پیدا کردن پاسخ سؤالی که به من مراجعت کرده بودند، تمام شب را بیدار می‌ماندم که پاسخ درست آن سؤال را پیدا می‌کردم.[185]

در حکومتی‌های بنی‌امیه تهاجم فرهنگ‌های بیگانه به حوزه‌ی تفکرات اسلامی آغاز شده و در دوران عباسیان به اوج خود رسیده بود، و علاوه بر گروه‌های خوارج و قدریه و مرجئه و معتزله گروه‌های راوندیه و وراقیه و حدیثه و غیره نیز ظاهر شده بودند، و سر و صدای جدال و کشمکش‌ها و قیل و قال‌ها و بگومگوها فضای بیشتر شهرها و آبادی‌ها را فراگرفته بود اما مدینه الرسول و شهر پیامبر خدا(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) در سکون و آرامشی کامل به سر می‌برد و در فضای آن شهر جز نغمه‌ی تلاوت آیه‌های کلام الله و نوای روایت احادیث رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) چیز دیگری طنین‌انداز نبود، و هر گاه جسته و گریخته سخنی در رابطه با اعتقاد یکی از این گروه‌ها به میان[186] می‌آمد، امام مالک می‌گفت: «عمربن عبدالعزیزt[187] گفته است: «رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) در عصر خود، و فرمانروایانی بعد از او راه و روشی را متداول نموده‌اند که اتخاذ آن راه و روش، پیروی از کتاب خدا و تکمیل اطاعت خدا و تقویت دین خداست، برای هیچ کسی جایز نیست که بعد از آنها آن راه و روش را تبدیل کند یا در مخالف آنها برای پذیرفتن[188] بیندیشد، و هر کس از آن راه و روش‌ها هدایت جوید اوست که هدایت یافته است و هر کس آنها را کنار گذارد، راهی را پیش گرفته که راه مؤمنان نیست و خدا آن کس را به جایی می‌برد که آن کس دوست دارد، و او را به دوزخ می‌اندازد و جایگاه بسیار ابدی است.

«موطا»ی امام مالک
امام مالک در جهت تصویر آن شیوه از اصالت‌گرایی اسلامی، که عمربن عبدالعزیز هنگامی که حکمران مدینه الرسول بود کلیاتش را به شرح فوق بیان کرده بود، کتاب «موطا» را تألیف و تدوین نمود، به همین جهت کتاب موطا هر چند به عنوان یک کتاب حدیث از آن نام می‌برند، با این حال از مجموع روایت‌هایی که در آن کتاب آمده یعنی (1725)[189] روایت، تنها تعداد (828) روایت آن حدیث که (600) مسند و (228) مرسل می‌باشند و بقیه که (897)[190] روایت است حدیث نیستند بلکه (612) روایت آن موقوف و از سخنان اصحاب و (285) روایت آن از سخنان تابعین[191] است، و نشان می‌دهد که هدف امام مالک از تألیف کتاب موطا تنها یادداشت احادیث نبوده است، بلکه تصویر یک نظام اصالت‌گرای اسلامی بود که او از صمیم قلب به آن معتقد بود، و برپا شدن چنان نظامی را بنام «نظام عمرین»[192] همواره آرزو می‌کرده است.

توجه به جنبه‌های کمی و کیفی تدوین این کتاب و استماع و دریافت آن از طرف دانشمندان حجاز و مصر و عراق و اندلس و قیروان و شام و غیره و تأیید آن از جانب مشاهیر کارشناسان حدیث، ارزش واقعی این کتاب را به خوبی نشان می‌دهد:

1- احادیث کتاب موطا در مدت چهل سال جمع‌آوری شده است، زیرا اوزاعی گفته: «ما در مدت چهل روز کتاب موطا را بر امام مالک خواندیم و او گفت: «کتابی را که من آن را در مدت چهل[193] سال تألیف نموده‌ام، شما آن را در مدت فقط چهل روز استماع و دریافت نمودید، پس آنچه شما از آن کتاب فهمیدید نسبت به مفاهیم واقعی آن بسیار[194] کم است».

2- برای روایت و دریافت هر حدیثی از احادیث آن کتاب، نهایت دقت و احتیاط رعایت شده است و امام مالک همواره این گفته‌ی خود را[195] مدنظر داشته که می‌گفت: «توجه داشته باشید که دین را از چه کسی دریافت می‌کنید، من خودم[196] هفتاد نفر را دیده‌ام که در کنار این ستون‌ها (اشاره به ستون‌های مسجد پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم)) می‌گفتند: (قال رسو‌ل‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم)[197] ـ پیامبر فرموده است) و من یک حدیث را از آنان نقل نکرد‌ه‌ام، با اینکه هر کدام از آنان را اگر امین بیت‌المال قرار می‌دادند نهایت[198] امانتداری از آنان مشاهده می‌شد (شاید از حافظه‌ی آنان نگران بوده باشد).

و همین دقت و احتیاط موجب گردید، که با اینکه پیش‌نویس موطا در آغاز امر شامل ده هزار[199] حدیث بود اما از آنجایی که به کرّات و مرّات در کیفیت روایت‌ها و روایت شده‌ها و راویان آنها تحقیق و تفحص بیشتری به عمل می‌آورد و مقداری از آن را حذف می‌کرد بالاخره آن مجموعه به یک دهم آن تقلیل[200] یافت، ولی همین پایین آمدن کمیت آن مجموعه کیفیتش را آنقدر بالا برد، که احادیث غیر «مُسنَد» آن نیز بر حسب روایات دیگر «مُسنَد» از آب درآمد، و وقتی امام مالک آن کتاب را بر علما و محدثین مدینه، عرضه نمود عموماً بر صحت احادیث آن تواطؤ[201] و اتفاق نمودند، و امام مالک خود گفته است: «به علت همین تواطؤ و اتفاق محدثین مدینه بر صحت احادیث کتابم آن را «موطا» نامیده‌ام.[202]

امام شافعی درباره‌ی موطا گفته است: «بعد از کلام[203] الله هیچ کتابی صحیح‌تر از کتاب مالک (موطا) بر روی زمین وجود ندارد.

اهمیت این کتاب موجب گردید که سیل عالمان بزرگوار از تمام نقاط جهان اسلام برای استماع احادیث آن از زبان امام مالک و روایت آن، به شهر مدینه «دارالسنه»[204] سرازیر شوند از جمله:

1- از شهر مکه امام شافعی، یحیی‌بن قرعه.

2- از شهر مدینه هفده شخصیت[205] علمی از جمله یحیی (پسر امام مالک) و فاطمه (دختر امام مالک) و معن‌بن عیسی و ابومصعب، و بکاربن عبدالله و مصعب‌بن عبدالله و ایوب بن صالح و عبدالله بن نافع و ... .

3- از کشور مصر ده شخصیت علمی[206] از جمله عبدالله بن وهب، عبدالله بن عبدالحکم و عبدالرحیم بن خالد و عبدالله بن یوسف و ... .

4- از کشور عراق بیست و هفت[207] شخصیت علمی از جمله عبدالرحمن بن مهدی و قبته بن سعید و محمدبن حسن شیبانی (یار ابوحنیفه) و اسحاق بن موسی موصلی و ... .

5- از اسپانیا (اندلس) سیزده شخصیت[208] علمی از جمله یحیی‌بن یحیی، و سعدبن عبدالحکم و شبطون بن عبدالله و ... .

6- از قیروان دو شخصیت علمی[209]، اسدبن فرات و خلف‌بن جریر.

7- از تونس دو شخصیت علمی[210] علی‌بن زیاد و عیسی بن شجره.

8- و از اهالی شام هفت[211] شخصیت علمی از جمله عبدالاعلی و عبدبن حبان و عتبه بن حماد (امام جامع) مروان محمد و یحیی‌بن صالح و ... .

و همان‌گونه که قبلاً گفتیم از خلفا، هادی و مهدی و هرون الرشید و امین و مأمون نیز کتاب موطا را در محضر امام مالک تعلم دیده‌اند.[212]

غالب شخصیت‌هایی که موطا را در محضر امام مالک تعلم دیده‌اند، از آن کتاب نسخه‌ای برای خود یادداشت نموده‌اند که نام چهارده نسخه از آنها به نام یادداشت کنندگانشان[213] در تاریخ حدیث ثبت شده است در نسخه‌ی «یحیی‌بن یحیی‌مصمودی[214] از معروفترین آنها است و در زمان ما هر گاه گفتند «موطا» مقصود همان نسخه‌ی یحیی‌بن یحیی‌ مصمودی[215] است و آن چهارده نسخه ظاهراً در تعداد روایت‌ها و متن آنها تفاوت چندانی با هم ندارند، و شاید در مقدار کمی از تعبیرات یا تقدیم و تأخیر روایت‌ها با هم تفاوت‌هایی داشته باشند.



مبارزه با جعل احادیث
در اواسط مرحله‌ی دوم در دوران خلفای عباسی با توطئه‌ی جعل احادیث به شدت مبارزه گردید، و بعد از آنکه محدثین آگاه و اهل تخصص، با استفاده از قوانین علم الحدیث آثار جعلی بودن یک مجموعه از روایت‌ها را فاش می‌ساختند، و سازندگان آن روایت‌ها در حال بازجویی اعتراف صریح می‌کردند که این احادیث را عمداً جعل کرده‌اند از طرف حکومت حکم اعدام آنان صادر و اجرا می‌گردید، همچنان که ابوجعفر منصور[216] عباسی در سال 145 محمدبن سعیدبن حسان اسدی را به جرم زندیق بودن و جعلی بودن احادیثش، به دار آویخت، و همچنین در سال 160 در زمان خلافت مهدی خلیفه‌ی عباسی به وسیله‌ی استاندار بصره عبدالکریم بن عوجاء بن کیفر جعل احادیث اعدام گردید و جالب این بود که این جنایتکار، هنگامی که لبه‌ی تیز شمشیر را در برابر گردن خود دید، و مطمئن شد که به قتل می‌رسد با صدای بلند فریاد برآورد که من چهار هزار حدیث برای شما جعل کرده‌ام و عموماً درباره‌ی حرام و حلال می‌باشند.[217]

در این سال‌ها در بین راوی و پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) واسطه‌ها از صحابی و تابعی بیشتر و تدریجاً سلسله‌ی راویان طولانی‌تر شد و ظاهراً بخش دیگر از مصطلحات علم الحدیث مانند: «مشهور و عزیز و غریب و شاذّ و معلّل و متصل و منقطع وضع گردیده و بر بقیه مصطلحات اضافه شده بودند و محدثین در محاورات خود آنها را به کار می‌بردند ولی هنوز کتابی در مصطلحات حدیث و علم الحدیث درایتی نوشته نشده بود.



مرحله‌ی سوم دوره‌ی مُسند نویسی
3- مرحله‌ی سوم (از 204 تا 240) دوران مُسندنویسی است که جمع آن (مساند) است و امام نووی در معرفی تصیلی مساند نوشته است: «یکی از روش‌های[218] تصنیف حدیث گرد آوردن آن به شیوه‌ی (مساند) است که در این روش محدثان در پی نام هر صحابی روایت‌های او را اعم از صحیح و ضعیف می‌آورند، و مساند صحابه را گاه بر اساس الفبای نام آنان و گاه بر حسب نام قبیله‌ی ایشان ترتیب می‌دهند، و در حالت اخیر از بنی‌هاشم شروع ک رده، و سپس از قبایل دیگر به ترتیب نزدیک بودن از رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) از حیث نسب، یاد می‌کنند، گاه سوابق مسلمانی صحابه را در نظر گرفته، و در نتیجه از روایات عشره‌ی مبشره آغاز کرده و سپس احادیث اهل بدر، و حدیبیه را می‌آورند، پس از این عده، احادیث اصحابی که در فاصله‌ی صلح حدیبیه و فتح مکه هجرت کرده‌اند، و در آخرین مرحله، مسند اصحابی را که کم‌سن و سال بوده‌اند، ذکر می‌کنند، سپس نوبت به مسندهای زنان صحابه می‌رسد که از مسندهای همسران پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) آغاز[219] می‌گردد».

مسندنویسی قریب به صد سال ادامه داشته، و بیش از یکصد نفر از محدثین به مسندنویسی اقدام نموده‌اند، و معمولاً مسندها را با نام نویسندگان آنها ذکر می‌کردند، مانند مسند طیالسی و مسند امام احمد و غیره، به اعتقاد برخی از محققان اولین مسندنویس[220] ابوداود طیالسی (م ـ 204) بوده است، و برخی نخستین مسندنویس را بر حسب مکان‌ها تعیین کرده‌اند و گفته‌اند: «نخستین مسندنویس در کوفه یحیی‌ (حماتی) و در بصره مسدد، و در مصر اسدبن موسی بوده است و دارقطنی نخستین مسندنویس را نعیم بن حماد اعلام کرده است و جمعی از مسندنویسان قرن سوم هجری عبارت بوده‌اند از: سلیمان‌بن جارود طیالسی (م ـ 204) و عبیدالله بن موسی (م ـ 213) و حمیدی (م ـ 219) و مسدد بن سرهد (م ـ 228) و اسحاق راهویه (م ـ 237) و عثمان‌بن ابی‌شیبه (م ـ 239) و احمدبن حنبل (م ـ 241) و عبدبن حمید (م ـ 249) و یعقوب‌بن شیبه (م ـ 276) و همین مسندنویس اخیر یعنی[221] ابن مخلد در مسند خود ابتدا روایات را بر حسب نام صحابه طبقه‌بندی کرد و سپس احادیث هر یک از صحابه را بر حسب ابواب فقهی مرتب ساخت[222] و این شیوه استقبالی بود از روش محدثانی که در نیمه‌ی قرن سوم زندگی کرده و به طبقه‌بندی موضوعی روایات اهتمام ورزیده‌اند.

امام احمدبن حنبل و مسند امام احمد
و از آنجایی که مسند امام احمد از تمام مسندها مهمتر و معروف‌تر و در حال حاضر در اکثر جوامع اسلامی مورد استفاده است، به بحث آن اکتفا می‌نماییم و قبل از بحث از آن‌ به گونه‌ی بسیار مجمل و فشرده از تصنیف‌کننده‌اش یعنی امام احمد هم بحث می‌کنیم.

این امام نامش احمد و نام پدرش محمد و نام جدش حنبل بوده است، و در ربیع الاول سال 264 محمد که یک نفر سپاهی[223] بود خانواده‌اش را از مرو به بغداد منتقل نمود، مادر احمد به احمد حامله بود و احمد در همان سال در بغداد[224] متولد گردید، و در حالی که تنها سه سال[225] داشت پدرش متوفی شد، و مادرش او را پرورش داد.

احمد در نوجوانی برای کسب[226] علم به مجلس قاضی ابویوسف می‌رفت سپس به سماع حدیث ـ که نخستین هدف او از تحصیل بود ـ سرگرم گردید، و بعد از مدتی تحصیل در بغداد، جهت تکمیل معلومات خود به مناطق دیگر از جمله حجاز و بصره و کوفه و یمن و ... مسافرت نمود، او ضمن دیدار با مشایخ و اساتید فقه و حدیث از جمله سفیان‌بن عیینه[227]، اسماعیل‌بن عنیّه، ابوداود طیالسی، امام شافعی و عبدالرزاق صنعائی، موفق گردید[228] تا روایات بسیاری از آنان اخذ و استماع نماید و به کثرت حفظ و وسعت اطلاع در زمینه‌ی فقه و حدیث معروف گردد همان‌گونه که ابوزرعه[229] رازی در مورد او گفته است: «احمد یک ملیون[230] حدیث در خاطر داشت، ابن حنبل پس از چندی خود در سلک مشایخ و اساتید معروف درآمد و شاگردان زیادی را تربیت نمود، و از جمله‌ی آنان: بخاری[231] و مسلم و ابوداود سجستانی و ابن مهدی و وکیع بن جراح و یحیی‌‌بن سعید و علی‌بن مدینی[232] و ... بوده‌اند، و در عصر خود شیخ‌الاسلام و سید المسلمین[233] بود.

امام احمد در اوایل جوانی و در اواسط تحصیلاتش یعنی در سال 187 برای نخستین بار به انجام دادن مراسم حج توفیق[234] یافت و در سال‌های 191 و 196 و 197 نیز به انجام دادن مراسم حج موفق گردید و در سال 197 بعد از آنکه مراسم حج را انجام داد به عنوان (مجاور) و هم‌جواری با بیت الله یکسال در مکه باقی ماند تا زمان انجام دادن مراسم حج سال 198 فرارسید و بعد از انجام دادن مراسم حج همان سال به منزل خود در بغداد بازگشت، امام احمد خود در بیان یکی از خاطره‌هایش گفته است: «پنج بار مراسم حج را انجام داده‌ام سه بار با پای پیاده‌ و در یکی از سفرهای حج سی درهم هزینه کردم».[235]

امام احمد زندگی بسیار ساده‌ای[236] داشت، و در نهایت ورع و پرهیزگاری به سر می‌برد، سوزش آتش فقر را تحمل می‌کرد و گرسنه و تشنه می‌زیست اما حاضر نبود[237] عطیه‌ی سلاطین و حاکمان حکومت وقت را قبول کند پشت سر عمش[238] اسحاق‌بن حنبل و پشت سر پسرانش نماز نمی‌خواند، و با آنان میانه‌ی خوشی نداشت چون آنان جوایز و عطیه‌ی سلاطین را می‌گرفتند[239] و جوایز متوکل[240] علی الله را قبول می‌کردند.

امام احمد از حیث ثبات اعتقاد و قدرت[241] ایمان، یکی از نوابغ و نوادر روزگار بود، و در برابر هیچ‌گونه تهدید و رعب و هراس و شکنجه‌های سخت حاضر نمی‌شد بر خلاف اعتقاد خود کلمه‌ای را بر زبان بیاورد[242]، همان‌گونه که در راه «حادث نشمردن کلام الله» در دوران مأمون آن همه مورد اذیت و آزار واقع گردید و در دوران متعصم به زندان افتاد و با تازیانه‌ها مورد ضرب قرار گرفت، با این حال کلمه‌ای بر خلاف اعتقادی که داشت بر زبان نیاورد.[243]

ابن الندیم در کتاب «فهرست»[244] به سیزده کتاب از آثار ابن حنبل (امام احمد) اشاره کرده است که از مهمترین آنها کتاب‌های «المسند» و «العلل» است که در اینجا ما به عنوان نمونه‌ای از آثار این امام بزرگوار از «مُسند» به گونه‌ی مجمل و فشرده بحث می‌کنیم.

مُسند امام احمدبن حنبل
این کتاب حدیث از مهمترین تألیفات امام احمدبن حنبل است که تعداد روایاتش با مکررات چهل هزار[245] و به شمارش ابن خلدون پنجاه هزار حدیث و با حذف مکررات طبق تحقیقی برخی از دانشمندان معاصر تعداد روایات آن بیست و شش هزار و سیصد حدیث است و این مجموعه از هفتصد و پنجاه هزار حدیث[246] انتخاب و از تعدادی نزدیک به هشتصد صحابی[247] نقل گردیده‌اند و طبق قاعده‌ی مسندنویسی[248]، احادیث مسند صحابی‌ها را به ترتیب اینگونه ارائه داده است: مسند ابوبکر صدیق (دارای 78) حدیث و مسند عمر فاروق (دارای 30 حدیث) و ... .

امام احمد به همکاری فرزندانش، حنبل و صالح و عبدالله این کتاب را تدوین کرده است، همان‌گونه که حنبل یکی از[249] فرزندانش گفته است: «احمدبن حنبل پدرم من و برادرانم صالح و عبدالله را جمع کرد و غیر از ما کس دیگری نبود که روایت‌های «مسند» را برای او[250] بخواند پدرم می‌گفت: «من روایات[251] این کتاب را از بین هفتصد و پنجاه هزار حدیث انتخاب کرده‌ام، اگر دیدید مسلمانان در حدیثی از احادیث رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) اختلاف دارند، شما به «مسند» مراجعه کنید، اگر حدیث را در آن یافتید که بهتر و اگر نیافتید بدانید که آن حدیث حجت نیست»[252] و به فرزند دیگرش عبدالله سفارش کرد که: «احتفظ بهذا المُسند فانّه سیکون للناس اماماً»[253] یعنی: این مسند را نگهداری کن که به زودی راهنمای مردم قرار می‌گیرد.

این کتاب مهم و بسیار ارزشمند، امروز هم در اکثر کتابخانه‌های جوامع اسلامی موجود است و در سال 1313 در شش جلد چاپ و منتشر گردید و اخیراً «افست» آن هم انتشار یافته است، و چندی پیش دانشمند بزرگ مصر[254] احمد محمد شاکر کتاب «مسند» را به شکل بسیار مطلوب و مرغوبی تصحیح کرد و تحقیقات سودمندی را به ذیل روایات آن اضافه نمود، اما با کمال تأسف آن دانشمند بزرگوار پس از تصحیح و تعلیق در حدود یک سوم آن کتاب از جهان فانی چشم فروبست[255] و به جهان جاوید شتافت.

تحقیق دیگری که در زمینه‌ی مفیدتر کردن مسند امام احمد تحقق یافته است، اثر شیخ احمدبن عبدالرحمن مشهور به ساعاتی است. وی روایات کتاب مسند را بر حسب موضوع طبقه‌بندی کرده و در ذیل برخی از روایات به شرح توضیحاتی نیز مبادرت ورزیده است، این کتاب با عنوان «الفتح الربانی ...» تألیف شده و روایات آن در هفت موضوع کلی طبقه‌بندی گردیده، بنابراین به وسیله‌ی کتاب (الفتح الربانی) طالب حدیث می‌تواند همانند کتاب‌های صحیحین و یا سنن، هر حدیثی را در موضوع و یا باب مربوط به آن جستجو کند.

سیر و سفر برای استماع و روایت حدیث
قبل از آنکه به شرح مرحله‌ی چهارم یعنی «صحیح‌نویسی» بپردازیم مطلب «سیر و سفر برا استماع و روایت حدیث» را توضیح می‌دهیم که مدت‌ها قبل از تدوین کتب احادیث آغاز گشته، و در تمام مراحل سیر تکاملی تدوین حدیث ادامه یافته است، و به ویژه در آن سال‌هایی که تدوین کتب حدیث به شیوه‌های گوناگون سیل‌آسا جریان یافته بود، سیر و سفر نیز از دیار دور و نزدیک به مدینه «دارالسنه»[256] و به بصره و کوفه و بغداد و غیره آغاز گردید، البته این سیر و سفر قبلاً و در قرن اول هجری آغاز شده بود و صحابی بزرگوار، ابوالدرداء (م ـ 22) می‌گفت اگر فهم آیه‌ای از آیه‌های خدا برای من مشکل و خسته‌کننده شود و برای حل آن جز مردی که در برک الغماد[257] (پنج روز راه دور از مدینه) منزل کرده کس دیگری را پیدا نکنم شخصاً به نزد آن مرد سفر می‌کنم، و همچنین صحابی بزرگوار و بسیار با علم جابربن عبدالله (م ـ 78) شتری را خرید و او را از وسایل سفر بار کرد و سوار بر آن شتر یک ماه راه رفت و به شام رسید، تا در مورد حدیث[258] قصاص از عبدالله بن (اُنیس) سؤال کند، و سیر و سفر به مناطق بسیار دور برای استماع یک حدیث بسیار متداول بود و سعیدبن مسیب[259] (م ـ 150) گفته است: من برای استماع و روایت حدیثی از کسی گاهی شب‌ها و روزها راه رفته‌ام و ابوقلابه (م ـ 104) گفته است، سه روز در مدینه ماندم و کاری نداشتم جز اینکه حدیثی که در نزد مردی بود که سفر رفته بود آن حدیث را از او استماع و روایت کنم.

هر چه روزگار بیشتر سپری می‌گردید، میل مردم نسبت به سیر و سفر برای گردآوری احادیث بیشتر می‌شد، مکحول (م 112) می‌گوید: من در مصر برده‌ی یک زن هذیلی بودم وقتی مرا آزاد کرد از مصر خارج نشدم تا تمام احادیثی که در آنجا بود حفظ کردم، سپس به عراق آمدم و تمام احادیث آنجا را هم حفظ کردم، آنگاه به شام آمدم و تمام احادیث آنجا را هم حفظ کردم و احادیث آنجا را غربال می‌کردم و همه‌اش از (نَفَل) سؤال می‌کردم و کسی را ندیدم که درباره آن چیزی به من بگوید تا به پیرمردی رسیدم که او را (زیاده‌بن جاریه تیمیمی) می‌گفتند و به او گفتم آیا درباره نَفَل چیزی شنیده‌ای؟ گفت بلی از حبیب‌بن مسلمه‌ی (فهری) شنیدم می‌گفت من خود حضور داشتم که پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) «نَفَل الرّبع فی البدءه‌ی[260] و الثلث فی الرّجعه‌ی» یعنی: به ستونی از سپاه که همراه سپاه و در آغاز کار به دشمن حمله کرده بود یک چهارم و به ستونی از سپاه که بعد از برگشتن سپاه به دشمن حمله کرده بود یک سوم جایزه اعطا فرمود[261] و همین تشنگی مفرط نسبت به استماع و گردآوری احادیث موجب گردید که احمدبن حنبل از بغداد به مکه و مدینه و بصره و کوفه[262] و یمن سفر کرد و با استماع و اخذ احادیث از سفیان بن عیینه و اسحاق‌بن راهویه و ابوداود طیالسی و امام شافعی[263] و علی بن مدینی و ... و به گفته ابوزرحه‌ی رازی[264] روایات خود را به یک ملیون[265] رسانید و همچنین بخاری در سال 210 در سن[266] شانزده سالگی به خراسان و عراق و حجاز و شام و مصر و نیشابور برای استماع و روایت احادیث سفر کرد[267] و در نتیجه، روایت‌هایی خود را به ششصد هزار[268] حدیث رسانید و مسلم محدث نیز در حوالی سال‌های 224 برای استماع و روایت احادیث از نیشابور راهی عراق و حجاز و شام و مصر و ... گردید[269] و در نتیجه روایت‌های خود را به سیصد هزار حدیث رساند، و همچنین عبدان[270] یعنی احمدبن موسی جوالیقی (م ـ 306) هجده مرتبه به بصره مسافرت کرد تا آنچه اهل این شهر از سنن که فقط ابوایوب سجستانی آنها را جمع‌آوری کرده است گردآوری نماید.

هر ماه و هر سال سیر و سفر راویان احادیث به کشورها و به شهرهای اسلامی بیشتر می‌گردید، و آمد و شد آنان شهرها و روستاهای جامعه‌ی بزرگ اسلامی را چنان به یکدیگر متصل کرده بود، که کلاً به صورت یک دهکده‌ی بزرگ درآمده بود، و اکثریت قاطع کسانی که به این سیر و سفرها علاقه داشتند و برای استماع احادیث به جاهای بسیار دوری سفر می‌ کردد جز هدف فرهنگی و گسترش بیشتر دایره‌ی معارف اسلامی هدف دیگری را نداشتند و اقلیتی نیز هدف‌های اقتصادی و مالی را منظور می‌نمودند از جمله یعقوب بن ابراهیم که این حدیث ابوهریره را «مبنی بر نهی غسل کردن در آب راکد در صورتی که نجسی در آن افتاده باشد»، در حفظ داشت این حدیث را تنها در برابر یک دینار (یک مثقال طلا) همراه سلسله و سند[271] برای کسی روایت می‌کرد، و روی ابونعیم فضل‌بن دکین از این هم عجیب‌تر بود، وی در حالی که امام محدث و مقام والای حافظ را داشت، یکی از شاگردانش علی‌بن جعفر درباره‌ی اجره گرفتن او در مقابل روایت احادیث چنین می‌گوید: «حدیثی[272] را که او در حفظ داشت هر گاه او روایت می‌کرد و ما می‌نوشتیم درهم‌های سالم و بدون عیب را از ما می‌گرفت و اگر درهم شکسته می‌دادیم، کسری آنها را علیحده از ما می‌گرفت[273]، اما بعد از مشاهده‌ی چند نمونه و دو سه اتفاق از این قبیل، دانشمندان آگاه و فقها و محدثین بصیر و پرهیزگار آن اندازه این اجره گرفتن در استماع احادیث را مذمت کردند و آن را ارتشاء در تعلیم خواندند، که آن اقلیت طمعکار را نیز از این اجره گرفتن مذموم منصرف نمودند، و کار به جایی رسید که اگر کسی به طیب خاطر هم می‌خواست در مقابل روایت حدیثی، چیزی را به کسی بدهد حافظ حدیث به شدت با او برخورد می‌کرد و می‌گفت، مادامی که از این پیشنهاد دست برنداری من حدیث را برای تو روایت نمی‌کنم همان‌گونه که محمدبن عجاج[274] گفته: «مردی که می‌خواست حدیثی را از صمادبن سلمه (م ـ 167) استماع کند سوار بر کشتی در دریای چین به سوی او شتافت و یک ارمغانی برای او برده بود، حماد گفت تو در بین دو چیز مختار هستی می‌خواهی این ارمغان را می‌گیرم ولی حدیث را رایت روایت نمی‌کنم و اگر استماع حدیثم را می‌خواهی ارمغانت را به هیچ‌وجه نمی‌پذیرم، آن مرد گفت ارمغانم را قبول مکن و حدیث را[275] برایم روایت کن.

مرحله‌ی چهارم صحیح‌نویسی
مسندنویسی با تمام محسّناتی که داشت دو نقص نیز در آن مشاهده می‌گردید، اول اینکه ترکیبی از اکثریتی از احادیث صحیح و اقلیتی از احادیث غیر صحیح و ضعیف[276] که محض رعایت امانت در روایت نقل شده بودند ولی فاقد شرایط احادیث صحیح بودند و غیر محدثین و اهل فن نمی‌دانستند صحیح و غیر صحیح را از هم جدا کنند و تنها به احادیث صحیح استدلال نمایند دوم اینکه در مسندها احادیث بر مبنای موضوع ترتیب داده نشده بودند بلکه همان‌گونه که قبلاً گفتیم بر مبنای مراتب اصحاب[277] و قبایل ترتیب داده شده بودند، بنابراین برای احادیثی که مراجعه‌کنندگان آنها را می‌خواستند مانند احادیث مربوط به غسل و وضو یا حج و زکات فصل خاصی نبود که در آنجا آنها را مطالعه کنند بلکه می‌بایستی صفحات زیادی از آن کتاب را مطالعه و اوقات زیادی را صرف پیدا کردن آن احادیث نمایند. به همین جهت زمزمه‌ی ترتیب احادیث بر مبنای موضوع در اواخر دوره‌ی مسندنویسی طنین‌انداز گردید و بقی مخلد که مسندی را تصنیف کرد در عین رعایت مقررات مسندنویسی و روایت احادیث بر مبنای نام و مراتب اصحاب احادیث هر یک از صحابه را بر حسب ابواب فقهی ترتیب داد، و از شیوه‌ی محدثانی که در نیمه قرن سوم به طبقه‌بندی موضوعی روایات اهتمام ورزیدند، استقبال نمود و برای حل مشکل اول (اختلاط احادیث صحیح و غیر صحیح) روزی اسحاق‌بن راهویه[278] استاد بخاری در جمع شاگردانش گفت: «لو جمعتم کتاباً مختصراً لصحیح سنّه‌ی رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم)» یعنی: «ای کاش کتاب مختصری از احادیث صحیح رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) را جمع‌آوری کنید». بخاری گوید این سخن همراه آرزوی استاد در دل من تأثیر کرد، و از این لحظه تمام تلاش و کوشش خود را برای جمع‌آوری احادیث صحیح و درست به کار[279] انداختم.

حالا برای اینکه از این مصنف اولین صحیح و از چگونگی این اولین تصنیف صحیح اطلاعات کافی داشته باشیم بسیار فشرده اما عمیق و مستدل از آنها بحث می‌کنم:

1- بخاری محدث: نامش محمد پسر اسماعیل پسر ابراهیم پسر مُغیره[280] پسر (بَردِزبَه) جعفی و کنیه‌اش ابوعبدالله و لقبش بخاری است. محمد پسر اسماعیل شب جمعه سیزده‌ی شوال سال[281] 199 در شهر بخارا متولد شد، و پدرش ـ همان‌گونه که ذهبی در تاریخ اسلام آورده است ـ از عالمان وارع و پرهیزگار بود و ثروت[282] سرشاری را نیز داشته است و هنگامی که محمد کودکی بود پدرش متوفی گردید، و ثروت سرشاری را برای او به ارث گذاشت لذا محمد بعد از پرورش در دامن مادر و خواندن مقدمات و کسب معارف آن دوره در بخارا، با استفاده از این ثروت توانست به اکثر شهرهای دور و نزدیک جهان وسیع اسلام برای استماع حدیث و تکمیل معلومات خود، مسافرت نماید، و در شانزده سالگی کتاب‌های معروفی را خوانده و احادیث بی‌شماری را استماع کرده بود. خود گفته است که در نوجوانی[283] هفتاد هزار حدیث در حفظ داشته‌ام و ذهبی درباره‌ی این برهه از عمر او می‌گوید: «و صنّف و حدّث و مافی وجهه من شعر»[284] یعنی: محمد پسر اسماعیل محدث احادیث و مصنف کتب احادیث بود در حالی که هنوز مویی در چهره‌ی او مشاهده نمی‌گردید.

محمد بخاری از حیث قدرت ضبط و ثبت حافظه از نوابغ روزگاران به شمار می‌آمد، هر گاه کتابی را یک بار مطالعه می‌ کرد، آن کتاب در حافظه‌ی او می‌ماند، مدتی همدرسانش[285] که هنوز از قدرت حافظه‌ی او آگاهی نیافته بودند هنگامی که احادیثی را استماع می‌کردند و آنها را یادداشت می‌نمودند و می‌دیدند که محمد بخاری آنها را یادداشت نمی‌کند او را به تنبلی متهم کرده و ملامت می‌نمودند که چرا عمر خود را بیهوده[286] صرف می‌نمایی. روزی بخاری به آنان گفت شما جمع احادیثی را که یادداشت کرده‌اید پیش روی خود بگذارید که جمعاً یازده هزار[287] حدیث هستند و من آنها را از حفظ برایتان می‌خوانم، محمد بخاری تمام آن احادیث را در حفظ داشت و همان‌گونه که آنان یادداشت کرده بودند آنها را بیان نمود و تمام همدرسانش را در شگفتی و تعجب غرق کرد.

بخاری در هجده[288] سالگی به ادای مراسم حج و عمره موفق گردید و بعد از ادای مراسم مدت زیادی نیز در مدینه ماند و خود گفته است: در هجده سالگی[289] در کنار مزار رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) روضه‌ی مطهره در شب‌های مهتابی تاریخ کبیر را (تاریخ اصحاب و تابعین را) تألیف[290] می‌کردم «خوشا به حال محمد بخاری که در چنان فضای ملکوتی و مملو از معنویت در جوار مزار رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) و در پرتو انوار شب‌های مهتابی مدینه الرسول خاطره‌ی زندگی پر از جهاد و جانفشانی اصحاب رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) و تابعین آنان در راه اعتلای اسلام و گسترش آن در قاره‌های جهان را بر صفحات کتابش ضبط و ثبت می‌نماید و گواهی‌نامه‌ی اوج فداکاری و جان‌نثاری یکایک آنها را در کنار مزار رسول‌الله(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) و در آن فضای الهام‌ بخش رقم می‌زند، تا آیندگان مطالعه‌ی این تاریخ روح ایمان واقعی و خداپرستی راستین در آنها دمیده شود».

بخاری چه در حضر و چه در سفر از اساتید بی‌شماری استماع احادیث نموده است و خودش آنان را بیشتر از یک هزار نفر[291] به شمار آورده است و به عنوان نمونه از بعضی از استادان او نام می‌بریم:

1- در بخارا[292]: محمدبن سلام، و مسندی و محمدبن یوسف، و محمدبن عروه.

2- در بلخ: علی‌بن ابراهیم، قتیبه، یحیی‌بن بشر.

3- در بغداد: عفان، محمدبن عیسی، و شریح‌بن نعمان.

4- در مکه: مقریء.

5- در بصره: ابن عاصم و انصاری و بدل‌بن محبر.

6- در کوفه: عبیدالله بن موسی، و ابونعیم.

7- در شام: مغیره و فریانی.[293]

8- در عسقلان[294]: آدم.

9- در حمص: ابوالیمان.

10- در دمشق: ابومهر.

و شاگردان بی‌شماری را هم تربیت کرد، که به عنوان نمونه تعدادی از آنها را نام می‌بریم مسلم محدث و ترمذی[295] و محمدبن نصر مروزی و صالح‌بن محمد و مطین و ابن خزیمه و ابوقریش و ابن صاعد و ابن ابی‌داود و ابوعبدالله فریری و ابوحامد ابن الشرقی و منصور بن محمد و ابوعبدالله محاملی و نسائی و ابوزرعه و ابوحاتم و ابراهیم بن اسحاق و محمدبن احمد و محمدبن یوسف و منصور بن محمد و حماد بن شاکر و غیره و خطیب بغدادی از (خربری) نقل کرده که گفته افراد حلقه‌های استماع احادیث صحیح بخاری که همدرس من بودند[296] هفتاد هزار نفر بودند که به جز من احدیث از آنان در حال حیات نیست.

آنچه محدثان را روزگاری در حیرت غرق کرده بود اوج قدرت حافظه و ضبط و ثبت بخاری ـ نه تنها در متن احادیث ـ بلکه در اسناد متعدد تمام احادیث و حتی تقدم و تأخر نام راویان آن اسناد، بود، و هنگامی که قدرت ضبط و ثبت حافظه بخاری در آن درجه‌ی نبوغ در شهرها و کشورهای جهان وسیع اسلام انتشار یافت غالباً احساس سرافرازی می‌کردند و به این محدث نابغه مباهات می‌نمودند و بعضی از راه حسادت چنین قدرتی را برای حافظه بخاری یک مبالغه‌ی اغراق‌آمیز و غیر قابل قبول می‌دانستند و برای تحقیق این مطلب دو بار او را امتحان کردند یک بار در بغداد[297] و یک بار در شهر سمرقند[298]، اول در سمرقند که چهار صد نفر اساتید و طلاب حدیث بعد از شنیدن خبر ورود بخاری به آن شهر یک هفته دور هم جمع شدند و برای اینکه بخاری ار از حیث روایت در اشتباه بیندازند مشورت‌هایی کرد و توطئه‌ای چیدند به این صورت که در مجموعه‌ای از احادیث، سلسله سندهای شام را در سلسله‌ی سندهای عراق و سلسله سندهای عراق را در سلسله اسناد شام وارد[299] کردند و همچنین اسناد حرم را در اسناد یمن داخل نمودند و وقتی صحت آن احادیث را از بخاری سؤال کردند، بخاری بعد از آنکه تمام اسناد تبدیل شده را به صورت اصلی و واقعی خود برگرداند، صحت آنها را تأیید کرد و آن چهارصد نفر نتوانستند در تصحیح اسناد تبدیل شده‌ی این مجموعه از احادیث اشتباهی از او مشاهده نمایند.

دوم در بغداد[300]، بخاری بعد از انتشار آوازه‌ی قدرت حافظه‌اش به بغداد رفت محدثین بغداد محض امتحان حافظه‌ی بخاری دور هم جمع شدند و یکصد حدیث را آوردند و تمام متون و اسناد آنها را عوضی و مبدل نمودند به گونه‌ای که هر حدیثی به سند حدیث دیگر و هر سندی را برای حدیث دیگر ارائه داد و آن یکصد حدیث را به ده نفر محدث دادند که صحت آن احادیث را از بخاری جویا شوند، محدث اول که ده حدیث خود را برای بخاری خواند بخاری گفت: «لااعرافه»[301] این حدیث‌ها را نمی‌شناسم و محدث دوم و سوم و تا دهم بعد از خواندن احادیث همین پاسخ «لااعرافه» را از بخاری می‌شنیدند، و در این محفل بسیار بزرگ محدثین که به جز بغدادیان محدثان شهرهای دیگر نیز در آنجا حضور داشتند، کسانی که در حدیث‌شناسی اهل تخصص بودند با خود می‌گفتند عجب فهم و هوش و حافظه‌ای دارد و کسانی که در حق حدیث و ویژگی‌های آن عامی و بی‌اطلاع بودند با خود می‌گفتند: بی‌خود لقب محدث را بر خود نهاده از یکصد حدیث که از او سؤال شد در برابر همه‌ی آنها گفت: «لااعرافه» آنگاه بخاری در میان همین زیر و بم تحسین‌ها و توبیخ‌ها رو به محدث اولی کرد و گفت اما حدیث اولی که اینگونه روایت کردی غلط بود و صحیحش اینگونه است و حدیث دوم نیز که اینگونه روایت کردی غلط بود و صحیحش چنین است و به ترتیب حدیث سوم و چهارم تا دهم بعد از آنکه می‌گفت آنچه تو روایت کرده‌ای غلط است، صحیحش را برای او بیان می‌کرد و نسبت به حدیث‌های محدث دوم و سوم و چهارم تا محدث دهم همین کار را کرد و بعد از آنکه نشان می‌داد آنچه آنها روایت کرده‌اند غلط است صورت‌های صحیح یکایک آن حدیث‌ها را با متن و سند خاص خود برای آنها بیان می‌کرد و توانست آن محفل بسیار بزرگ محدثین را غرق در تعجب و تحسین خود کند.

بخاری آن اندازه که در حفظ متون و اسناد آنها از حافظه‌ی خود مطمئن بود، نسبت به استنباط و برداشتی که از احادیث داشت، از حافظه‌اش چندان مطمئن نبود و برای ثبت و ضبط آن به قلم دست می‌برد، به همین جهت شب‌ها[302] ناگاه لحاف را کنار می‌زد و چراغ را روشن می‌کرد مطلبی را که به ذهنش رسیده بود یادداشت می‌نمود و چراغ را خاموش می‌کرد، و بار دیگر و بار دیگر این کنار زدن لحافظ و روشن کردن چراغ و یادداشت کردن مطلب و خاموش کردن چراغ تکرار می‌گردید و گاهی بیست مرتبه تکرار می‌شد و این را می‌رساند که هوش و حواس بخاری همواره متوجه استنباط احکام از احادیث و فهمیدن معنی واقعی آنها[303] است.

بخاری علاوه بر آن همه تبحر در حدیث و فقه و تفسیر به فضایل اخلاق اسلامی هم آراسته بود و بی‌نهایت اهل آزرم[304] و حیا و دارای شجاعت و سخاوت و ورع و پرهیزگاری و زهد[305] و تقوا بود هر سحرگاهی سیزده رکعت نماز می‌خواند، و در ماه رمضان هر شب ختمی را تلاوت می‌کرد، و از آن ثروت سرشاری که از راه ارث پدری به او رسیده بود، در نهان و آشکار به مستمندان و نیازمندان انفاق می‌کرد و به غایت اهل عزت‌نفس بود و هرگز در مقابل زر و زور[306] و تزویر سر فرود نمی‌آورد، و همین عزت[307] نفس و سر فرود نیاوردن برای زمامداران، مشکلاتی را برای او به وجود می‌آورد، از جمله خالدبن[308] احمد ذهلی فرماندار شهر بخارا و نماینده‌ی تام‌الاختیار خلیفه عباسی بخاری را دعوت کرد تا در قصر او درس حدیث را به فرزندانش بگوید، بخاری این دعوت را قبول نکرد و در جواب دعوت فرماندار گفت: «فی بیته العلم و الحلمُ یؤتی»[309] در خانه‌اش علم است و کسانی که حال و حل و حوصله‌ی تعلم حدیث را دارند باید به خانه‌ی علم بیایند، و چون آن حکمران حقیر توان تحمل سنگینی عزت‌نفس آن محدث کبیر را نداشت همین جواب او را به دل گرفت، و بعد به بهانه‌های واهی و از جمله گزارش محمدبن یحیی[310] ذهلی که بخاری گفته است: «تلفظ کردن آیه‌های قرآن مخلوق است، آن محدث کبیر را از شهر بخارا اخراج نمود، و بخاری ناچار به خرتنگ ـ در دو فرسنجی سمرقند ـ نزد اقوام و خویشان خود سکونت گزید، و این هم یکی از شدیدترین درد هر روزگاری است که حکمران شهری که خدمتگزار اهالی آن شهر است و با بهره‌ی زحمات زحمتکشان آن شهر تغذیه می‌گردد و موظف است که نور و روشنایی را وارد آن شهر کند، اما او که غرق در خصلت بروکراسی و دیوانسالاری است به جای وارد کردن نور و روشنایی به آن شهر آن مرکز بسیار بزرگ تشعشع و نور و روشنایی (یعنی بخاری) را از آن شهر اخراج می‌کند، اما دیری هم نپایید که تازیانه انتقام بر سر و کله‌ی آن حکمران هواپرست فرود آمد و یک ماه از اخراج بخاری گذشته بود که آن حکمران مورد قهر و غضب خلیفه‌ی عباسی واقع گردید و به حکم خلیفه به زندان افتاد و در زندان[311] جان عاریتی را به جان آفرین تسلیم نمود.

و بخاری بعد از اخراج از بخارا[312] و سکونت در خرتنگ[313] طولی نکشید که بیمار گردید و در شب شنبه مصادف عید رمضان سال 256 متوفی گردید[314] و لبیک‌گویان راه رجوع الی الله را پیش گرفت.

بخاری کتاب‌های بسیار مفیدی را تألیف نموده و از او باقی مانده‌اند از جمله تاریخ اصغر و اکبر و اوسط، و الادب المفرد و کتاب الاسماء و الکنی[315] و مهمترین تألیفش همان کتاب صحیح بخاری است که در اینجا به گونه‌ی فشرده و مجمل اما مستند از آن بحث می‌کنیم:

2- صحیح بخاری: این کتاب از مهمترین تألیفات بخاری و همچنین از معتبرترین کتاب‌های حدیث در محافل اهل سنت به شمار می‌اید و برای آگاهی از نهایت اهتمام بخاری به تألیف این کتاب، سرنخ بحث را به دست خودش می‌دهیم که می‌فرماید: «تألیف این کتاب را در مسجدالحرام[316] و در کنار بیت الله آغاز نمودم، و احادیث صحیح این کتاب از ششصد[317] هزار حدیث انتخاب کرده‌ام، و جز حدیث صحیح در آن ننوشته‌ام[318]، و قبل از نوشتن هر حدیثی غسل[319] کرده‌ام و دو رکعت نماز خوانده‌ام و بعد از نماز و استخاره از خدا و حصول یقین به صحت حدیثی آن را در کتاب نوشته‌ام[320]، و در مدت شانزده سال[321] تألیف این کتاب را به اتمام رسانیدم، و آن را در بین خودم و خدای خودم حجت قرار داد».

تعداد احادیث این کتاب بر حسب توضیحات ابن الصلاح شهرزوری با مکررات (7275)[322] و به شمارش ابن خلدون (7200)[323] که سه هزار آن مکرر و به شمارش حافظ ابوالفضل ابن حجر با مکررات (7397) که یکصد و بیست و دو حدیث از شمارش ابن الصلاح بیشتر است و بدون مکررات (2602)[324] حدیث و اگر متون معلقه مرفوعه را که در جای دیگر آن وصل نکرده که جمعاً (159)[325] مورد هستند، به آن اضافه شود مجموع احادیث بدون تکرار به (2761)[326] بالغ می‌گردد و مجموع‌ تعلیق‌های موجود در آن بالغ بر (1341)[327] که اکثر آنها مکرر و متن آنها در جمع احادیث کتاب آمده است و تنها (160)[328] متن در میان احادیث کتاب نیامده‌اند، و مجموع احادیث متابع و تنبیه به اختلافات روایات بالغ بر (344)[329] حدیث است، بنابراین تمام آنچه در آن کتاب وجود دارد با مکررات بالغ بر (9082)[330] حدیث می‌باشد جدا از احادیث موقوف بر اصحاب و احادیث مقطوع بر تابعین و مابعد آنان.

تعداد کتاب‌های مندرج در این کتاب مانند «کتاب الایمان» یکصد و اندی[331] و مجموع ابواب این کتاب مانند «باب الدّین یسرٌ» و «باب من کره ان یعود الی الکفر» بالغ بر (3450)[332] سه هزار و چهارصد و پنجاه و مجموع مشایخ حدیث که در حال روایت حدیث از آنان نام برده است (289)[333] استاد و مجموع اساتیدی که تنها بخاری از آنها روایت کرده نه مسلم بالغ بر (134)[334] استاد می‌باشد (23)[335] حدیث (ثلاثاثی) یعنی سه سندی در آن وجود دارد.

و درباره‌ی اهمیت این کتاب ابن خلدون در مقدمه گفته است بخاری در تألیف این کتاب تنها بر احادیثی اعتماد نموده که محدثین بر صحت آنها اجماع[336] نموده‌اند و کسی مخالف صحت آنها نبوده است و همچنین ابن کثیر در البدایه و النهایه گفته تمام علما بر صحت و قبول احادیث بخاری اتفاق نظر دارند و ارشاد ساری تألیف قسطلانی در مقدمه از ذهبی در تاریخ اسلام نقل کرده است که صحیح بخاری اجل کتب اسلامی و برترین آنها بعد از کلام الله است، و نووی[337] در مقدمه‌ی شرحش بر مسلم از امام الحرمین[338] نقل کرده است که گفته است اگر کسی طلاق واقع نماید که آنچه بخاری و مسلم در کتابشان حدیث صحیح شمرده‌اند، بدون تردید حدیث پیامبر(صلی الله‌ علیه‌ وسلم) است، طلاقش واقع نمی‌شود و راست گفته است چون علمای اسلام بر صحت احادیث آنها اجماع کرده‌اند.

اینک توضیح مناسبی درباره‌ی مصنف دومین صحیح و کتابش:

1- مسلم محدث: نامش مسلم[339] نام پدرش حجاج، شهرتش قشیری و کنیه‌اش ابوالحسین. در سال 204 در شهر نیشابور دیده به جهان گشود، او فراگیری حدیث را از کودکی شروع کرد سپس جهت تکمیل اطلاعات خود و استفاده از اساتید بزرگ احادیث در آن زمان به عراق و حجاز و شام و مصر و ... سفر کرد، و اساتید او عبارت بودند از یحیی‌بن یحیی و تعبی و احمدبن یونس و اسماعیل بن ابی‌ویس و سعید بن منصور و عون‌ بن سلام و احمدبن حنبل و بخاری[340] و جمع دیگر و رابطه‌ی او با بخاری بسیار گرم و محکم بود و همان‌گونه که به موقع ملاقات بین دو چشمش را می‌بوسید و او را بسیار گرامی می‌داشت عملاً هم نشان داد که به شدت نسبت به او ارادتمند و وفادار است و به عنوان مثال وقتی محمدبن یحیی[341] هذلی از محدثان بزرگ نیشابور در محفلی که مسلم نیز آنجا بود گفت: «من قال لفظی بالقرآن مخلوق فلایحضر مجلسنا» یعنی: «کسی که بگوید تلفظ کردن من به آیه‌های قرآن مخلوق است و قدیم نیست از محفل ما خارج شود» و این عبارت تعریفی بود به مذمت بخاری که او چنین اعتقادی داشت و همچنین تهدید مسلم از ملازمت بخاری دوری جوید، اما مسلم بر اثر رابطه‌ی محکمی که با استادش بخاری داشت به عنوان اعتراض از این تعرض و تهدید از آن محفل برخاست[342] و آن را ترک کرد.

مسلم در روزگار خود محدث نام‌آور و پرکار و فعالی بود، و در مجلس درس حدیث خود محدثین بزرگی را پرورده کرد از جمله ترمذی[343] و ابراهیم‌بن ابیطالب و ابن خزیمه و سراج و ابن صاعد و ابوعوانه و ابوحامد و ابن الشرقی و ابوحامدبن احمد اعمشی و ابراهیم بن محمد و مکی‌بن عبدان و عبدالرحمن بن ابی‌حاتم و محمدبن مخلد و ابوحاتم و ابوزرعه[344] و اسحاق ابن راهویه و شخصیت‌های دیگر و همچنین کتاب‌های بسیار مفید و مهمی را تألیف نمود از جمله: المسند الکبیر[345] و کتاب الجامع علی الابواب، و کتاب الاسماء و الکنی، و کتاب التمییز، و کتاب العلل، و کتاب الوحدان، و کتاب الافراد، و کتاب الاقران و کتاب سؤالات احمدبن حنبل و کتاب حدیث عمروبن شعیب، و کتاب الانتفاع باهل السماع، و کتاب مشایخ مالک و کتاب مشایخ الثوری، و کتاب مشایخ شعبه، و کتاب من لیس له الاّ رواو واحد، و کتاب المخضرمین، و کتاب اولاد الصحابه و کتاب اوهام المحدثین، و کتاب الطبقات و کتاب افراد[346] الشامین مسلم در سال (261) در سن (55)[347] سالگی متوفی گردید و در نیشابور به خاک سپرده شد.

2- صحیح مسلم: مشتمل بر چهار[348] هزار حدیث است بدون مکررات، در آغاز امر مسلم از سیصد هزار حدیثی[349] که در حافظه داشته، دوازده هزار حدیث[350] بدون مکررات انتخاب کرده و در کتابش درج نموده است، و صریحاً به جوامع اسلامی اطمینان داده است که بدون حجت و دلیل قطعی نه حدیثی را در این کتاب نوشته نه حدیثی را از آن حذف کرده است، و در یکایک احادیث آن کتاب شرایط صحت حدیث ـ که عبارتست از سند متصل بر حسب نقل افراد مورد وثوق، از ابتدا تا انتها و سلامتی از شذوذ و علت ـ تحقق یافته است، و هر چه در این کتاب به عنوان حدیث صحیح آمده است، صحت آن در جوامع اسلامی قطعی است، و به اتفاق تمام علما بعد از قرآن کریم هیچ کتابی از «صحیحین» مسلم و بخاری صحیح‌تر[351] وجود ندارد (و البته بخاری از لحاظ صحت بر مسلم برتری دارد) زیرا مسلم احادیث واجد شرایط صحت را به شرط اینکه معاصر بودن راویان برای او محقق بوده باشد آن را قبول کرده است اما بخاری علاوه بر تحقق معاصر بودن راویان باید ملاقات هر یک با کسی که حدیث را از او روایت کرده معلوم شده باشد که شرط مسلم «معاصره» و شرط بخاری «ملاقات و معاصره» است.
ادامه دارد ...

پاورقی‌ها و ارجاعات:
[87]- شرح نووی بر مسلم هامش ارشاد الساری، ج 4، ص 426.
[88]- همان.
[89]- همان.
[90]- علوم الحدیث، صبحی صالح، ص .
[91]- الباعث الحثیث، شرح علوم‌الحدیث ابن کثیر، ص 84.
[92]- شرح نووی بر مسلم ارشاد الساری، ج 7، ص 81.
[93]- همان.
[94]- شرح نووی بر مسلم هامش ارشاد الساری، ج 7، ص 81.
[95]- معرفة علوم الحدیث، حاکم، ص 52 و کفایه، خطیب، ص 81 تا 101، عدالت و جرح و احکام آنها.
[96]- علوم الحدیث، صبحی صالح، ص 108.
[97]- همان.
[98]- همان.
[99]- همان.
[100]- همان.
[101]- همان.
[102]- همان.
[103]- همان.
[104]- و آن علمی است که راویان احادیث از حیث روایت حدیث به وسیله آن علم شناخته می‌شوند علوم الحدیث، صبحی صالح، ص 109، به نقل از منهل الحدیث زرقانی، ص 10 و الرسالة المستطرفة، ص 96 و 100.
[105]- الکفایه، خطیب، ص 119، به نقل از صبحی صالح، 66.
[106]- صبحی، ص 65 به نقل از کفایه، ص 119.
[107]- همان.
[108]- صبحی صالح، ص 65 به نقل از کفایه خطیب، ص 119.
[109]- همان.
[110]- قواعد الحدیث، جمال‌الدین قاسمی، ص 114، به نقل از صبحی صالح، ص 168.
[111]- الباعث الحثیث، ابن کثیر، ص 44 و شرح جمع الجوامع، جلال محلّی، ج 1، ص 176 و شرح نخبه، عسقلانی، ص 105 و التدریب، سبوحی، ص 73، به نقل از صبحی صالح، ص 172.
[112]- همان.
[113]- الباعث الحثیث، ابن کثیر، ص 226. تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص 103 و جامع بیان العلم، ابن عبدالله اندلسی، ص 72 از ج 1.
[114]- تقیید العلم، خطیب بغدادی، ص 103 و جامع بیان العلم، ابن عبدالله اندلسی، ص 72 از ج 1.
[115]- همان.
[116]- جامع بیان العلم، ج 1، ص 73 و تقیید العلم، ص 99 و 100.
[117]- همان.
[118]- همان.
[119]- همان.
[120]- تاریخ بغداد، خطیب، ج 11، ص 232، به نقل علوم الحدیث، صبحی صالح، ص 35 و 36.
[121]- فرقه‌های اسلامی، دکتر حسین عطوان، ص 333 به نقل از الفرق بین الفرق، ص 14.
[122]- علوم الحدیث و مصطلحه، صبحی صالح به نقل از تاریخ طبری، ص 1820.
[123]- تهذیب التهذیب، ج 12، ص 41.
[124]- همان.
[125]- همان.
[126]- همان.
[127]- تهذیب التهذیب، ج 12، ص 300، صبحی صالح، ص 37.
[128]- همان.
[129]- همان.
[130]- همان.
[131]- الرسالة المستطرفة، ص 4، به نقل از صبحی، ص 37.
[132]- همان.
[133]- جامع بیان العلم، ج 1، ص 76.
[134]- الرساله‌ المستطرفه‌، کتانی، ص 4 به نقل از صبحی، ص 38.
[135]- الاضواء، ابوریه، ص 262، به نقل از تقیید العلم و جامع بیان العلم و فضله، ج 1، ص 77 و طبقات ابن سعد، ج 2، ص 135 به نقل از صبحی، ص 38.
[136]- همان.
[137]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 93.
[138]- تهذیب التهذیب، ج 12، ص 40.
[139]- قواعد التحدیث، جمال‌الدین قاسمی، ص 70، به نقل از فتح‌الباری.
[140]- علل ابن حنبل، ج 1، ص 248.
[141]- همان.
[142]- الرسالة المستطرفة، کتانی، ص 4، و جامع بیان العلم، ابن عبدالبر، ج 1، ص 76 به نقل صبحی صالح، ص 38.
[143]- همان.
[144]- همان.
[145]- الاضواء علی السنة المحمدیه، ص 26 و المنادی العامه، ص 125 و 126.
[146]- همان.
[147]- همان.
[148]- همان.
[149]- مقدمه موطا امام مالک، محمد فؤاد عبدالباقی، ص 4.
[150]- همان.
[151]- همان.
[152]- علوم الحدیث، محمد علی قطب، ص 97.
[153]- مقدمه موطا، دکتر محمد کامل حسین، ص 19 به نقل از التهذیب، خزرجی.
[154]- همان.
[155]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 212.
[156]- الدیباج، ص 20، به نقل از مقدمه موطا.
[157]- همان.
[158]- تاریخ طبری، ج 9، ص 339.
[159]- تاریخ طبری، ج 9، ص 229 و 230.
[160]- همان.
[161]- الکامل، ابن اثیر، ج 5، ص 194.
[162]- مقدمه موطا، دکتر محمد کامل حسین، ص 14.
[163]- همان.
[164]- تجرید التمهید، ابن عبدالبر، ص 116.
[165]- همان.
[166]- تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 94.
[167]- ابن خلکان، ج 2، ص 151.
[168]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 100، نافع.
[169]- الکفایه فی معرفة الروآیه‌ی، خطیب بغدادی، ص 191 و الدیباج المذهب فی معرفة اعیان المذهب، ابن فرحون مالکی، ص 21.
[170]- مقدمه موطا، محمد فؤاد عبدالباقی، ص 7.
[171]- همان.
[172]- مقدمه موطا، محمد کامل حسین، ص 22.
[173]- همان.
[174]- مقدمه موطا، دکتر محمدکامل حسین، ص 14.
[175]- تاریخ طبری، ج 9، ص 194 و به آنان می‌گفت: «بایعتُم مکرهین و لیس علی المکره یمین».
[176]- همان.
[177]- امام مالک، شعبه، ص 47 و 49 74 و شرباصی، ص 88.
[178]- الباعث الحثیث، شرح اختصار علوم الحدیث، ابن کثیر، ص 31 و مقدمه موطا، ص 23.
[179]- همان.
[180]- همان.
[181]- همان.
[182]- مقدمه موطا، محمد کامل حسین، ص 24.
[183]- الدیباج المذهب فی معرفة العیان المذهب، ابن فرحون مالکی، ص 23، به نقل از مقدمه موطا، ص 26.
[184]- همان.
[185]- همان.
[186]- مقدمه موطا، محمد کامل حسین، ص 25، به نقل از الدیباج، ص 62.
[187]- همان.
[188]- همان.
[189]- الحدیث والمحدثون، محمد ابوزهر محمد، ص 249 به نقل تاریخ، حدیث 125 و شرح اختصار علوم الحدیث، ابن کثیر، ص 30 و 31 و صبحی صالح، ص 304 و مقدمه موطا، محمد فؤاد عبدالباقی، ص 4.
[190]- همان.
[191]- همان.
[192]- مقدمه،
[193]- مقدمه موطا، محمد فؤاد عبدالباقی، ص 4، به نقل از عبدالبر اندلسی.
[194]- همان.
[195]- الدیباج المذهب فی معرفة اعیان المذهب، ابن فرحون مالکی، ص 21، به نقل از مقدمه موطا، محمد کامل حسین، ص 26، التمهید، عبدالبر اندلسی.
[196]- همان.
[197]- همان.
[198]- همان.
[199]- مقدمه موطا، محمد فؤاد عبدالباقی، ص 4.
[200]- همان.
[201]- همان.
[202]- همان.
[203]- الباعث الحثیث، ابن کثیر، ص 31 و 32، مختصر علوم الحدیث، محمد علی قطب، ص 98 و مقدمه مواطا، محمد فؤاد عبدالباقی، ص 1.
[204]- صبحی صالح، ص 42، به نقل از تاریخ طبری، ص 1820.
[205]- مقدمه موطا، محمد فؤاد عبدالباقی، ص 6 و 7، به نقل از امام زرقانی و قاضی عیاض.
[206]- همان.
[207]- همان.
[208]- همان.
[209]- همان.
[210]- همان.
[211]- همان.
[212]- مقدمه موطا، ص 7.
[213]- مقدمه موطا، محمد فؤاد عبدالباقی، ص 10.
[214]- همان.
[215]- همان.
[216]- الباعث الحثیث شرح علوم الحدیث، ابن کثیر، ص 84.
[217]- همان.
[218]- تدریب الراوی، سیوطی، ج 2، ص 140 و 141، به نقل از تاریخ حدیث، ص 127، و صبحی صالح، ص 305.
[219]- همان.
[220]- تدریب الراوی، سیوطی، ص 140، صبحی صالح، ص 305.
[221]- نفخ الطیب، ج 1، ص 581، ج 2، ص 31 (به نقل از صبحی صالح، ص 305).
[222]- الحدیث و المحدثون، ص 365، به نقل از تاریخ حدیث، ص 129.
[223]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 2، ص 431.
[224]- البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج
[225]- همان.
[226]- البدایه و النهایه، ج 10، ص 340.
[227]- مختصر علوم الحدیث، محمدعلی قطب، ص 104 و البدایه و النهایه، ج 10، ص 340.
[228]- همان.
[229]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 2، ص 431.
[230]- همان.
[231]- مختصر علوم الحدیث، ص 104.
[232]- همان.
[233]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 2، ص 431.
[234]- البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 10، ص 34.
[235]- همان.
[236]- البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 10، ص 342.
[237]- همان.
[238]- همان.
[239]- همان.
[240]- همان.
[241]- البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 10، ص 137 و الکامل، ابن اثیر، ج 6، ص 445 و ضحی الاسلام، ج 3، ص 180.
[242]- همان.
[243]- همان.
[244]- فهرست، ابن الندیم، امام احمد و الائمه الاربعه، بخش امام احمد.
[245]- صبحی صالح، ص 246.
[246]- همان.
[247]- اصول الحدیث علومه و مصطلحه، محمد عجاج خطیب، ص 328.
[248]- تدریب الراوی، سیوطی، ج 2، ص 141 و بررسی مسند احمدبن حنبل، ص 78.
[249]- الحدیث و المحدثون، محمد محمد ابوزهو، ص 371.
[250]- همان.
[251]- مقدمه، ابن خلدون، ج 2، ص 908، علوم الحدیث، صبحی صالح، ص 306 و مقدمه مسند، ص 21.
[252]- مقدمه.
[253]- همان.
[254]- اصول الحدیث علومه و مصطلحه، محمد عجاج خطیب، ص 329.
[255]- همان.
[256]- تاریخ طبری، ص 1820، به نقل صبحی، ص 42.
[257]- معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 1، ص 590 و 589.
[258]- الجامع لاخلاق الراوی، ج 9، ص 168 و تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 43 (جابربن عبدالله).
[259]- الجامع لاخلاق الراوی، ج 9، ص 169 و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 1، ص 45، به نقل از صبحی صالح، (علوم الحدیث)، ص 47.
[260]- در نهایه ابن اثیر، ج 1 ب و د و ج 5 ن و ف در شرح آن حدیث آمده است: «نَفَل» با فتحه به معنی غنیمت و با سکون به معنی زیاده و در حدیث آمده: «انّه نقّل فی البدءه‌ی الرّبع و فی الرجعه‌ی الثلث» که مقصود از «بدءه‌ی» ابتدای جنگ و مقصود از رجعت برگشتن از جنگ است، خلاصه هر گاه ستونی همراه سپاه به دشمن حمله کرد جایزه او یک چهارم و هر گاه بعد از برگشتن سپاه حمله کرد چون مشقت بیشتر و خطر زیادتر است جایزه آنها یک سوم است.
[261]- صبحی صالح، علوم الحدیث، ص 47.
[262]- البدایه و النهایه، ج 10، ص 34.
[263]- همان.
[264]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 2، ص 431.
[265]- همان.
[266]- ارشاد الساری، قسطلانی، ج 1، ص 32، به نقل از ابن حجر عسقلانی.
[267]- همان.
[268]- الحدیث و المحدثون، ص 378.
[269]- همان.
[270]- معجم البلدان، ج 1، ص 414.
[271]- کفایه، خطیب، ص 156 و شرح سیوطی بر سنن نسائی، ج 1، ص 49.
[272]- الباعث الحثیث، ص 116 و الکفایه، ص 156، به نقل صبحی، ص 57.
[273]- همان.
[274]- صبحی صالح، علوم الحدیث، ص 59، به نقل از کفایه، خطیب، ص 153.
[275]- همان.
[276]- الحدیث و المحدثون، محمد ابوزهو، ص 365.
[277]- الجامع لاخلاق الراوی، خطیب، ج 10، ص 190، به نقل از صبحی صالح، ص 305.
[278]- قواعد التحدیث، جمال‌الدین قاسمی، ص 71 و علم الحدیث، ابن حجر، ص 49.
[279]- همان.
[280]- ارشاد الساری، قسطلانی، ج 1، ص 31 و 32، و البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 11، ص 27 و 28.
[281]- همان.
[282]- همان.
[283]- همان.
[284]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 2، ص 555.
[285]- ارشاد الساری، قسطلانی، ج 1، ص 33 و 28، تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 2، ص 556.
[286]- همان.
[287]- همان.
[288]- البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 11، ص 28 در ارشاد الساری، ج 1، ص 32 استنباط می‌شود که در شانزده سالگی مراسم حج را انجام داده است.
[289]- ارشاد الساری، قسطلانی، ج 1، ص 32 و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 2، ص 555.
[290]- همان.
[291]- تذکرة الحفاظ، ج 2، ص 555.
[292]- ارشاد الساری، ص 33، تذکرة الحفاظ، ص 555.
[293]- همان.
[294]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 2، ص 555 و 556 و البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 11، ص 28 و ارشاد الساری، قسطلانی، ج 1، ص 32 و 33.
[295]- همان.
[296]- همان.
[297]- البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 11، ص 28 و ارشاد الساری، عسقلانی، ج 1، ص 34.
[298]- همان.
[299]- ارشاد الساری، قسطلانی، ج 1، ص 34 و 35 و البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 11، ص 28 و تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 2، ص 556 از ابن خزعه نقل کرده که گفته است: «ما تحت ادیم السماء العلم بالحدیث من البخاری».
[300]- همان.
[301]- همان.
[302]- البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 11، ص 28.
[303]- همان.
[304]- ارشاد الساری، قسطلانی، ج 1، ص 37.
[305]- همان.
[306]- البدایه و النهایه، ج 11، ص 30.
[307]- ارشاد الساری، قسطلانی، ج 1، ص 38 و البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 11، ص 30.
[308]- همان.
[309]- همان.
[310]- همان.
[311]- همان.
[312]- البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 11، ص 30 و ارشاد الساری، قسطلانی، ج 1، ص 38 و 39.
[313]- همان.
[314]- همان.
[315]- در هدیة العارفین، اسماعیل باشا، ج، ص 16 نام نوزده کتاب بخاری را یادآور شده است مراجعه شود.
[316]- ارشاد الساری، ج 1، ص 29.
[317]- همان.
[318]- همان.
[319]- همان.
[320]- همان.
[321]- همان.
[322]- ارشاد الساری، قسطلانی، ج 1، ص 28 و مقدمه ابن خلدون، ترجمه، ج 2، ص 899.
[323]- همان.
[324]- همان.
[325]- ارشاد الساری، قسطلانی، ج 1، ص 28.
[326]- همان.
[327]- همان.
[328]- همان.
[329]- همان.
[330]- همان.
[331]- همان.
[332]- همان.
[333]- همان.
[334]- همان.
[335]- همان.
[336]- مقدمه ابن خلدون، ج 2، ص 898 و 899.
[337]- ارشاد الساری، هامش، ج 1، ص 28 و 29.
[338]- همان.
[339]- تذکرة الحفاظ، ذهبی، ج 2، ص 588، و هدیة العارفین، اسماعیل باشا، ج 6، ص 432 و شرح نووی بر مسلم هامش ارشاد الساری، ج 1، ص 15 و البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 11، ص 36.
[340]- همان.
[341]- ارشاد الساری، ج 1، ص 38 و البدایه و النهایه، ج 11، ص 38.
[342]- همان.
[343]- البدایه و النهایه، ج 11، ص 36 و 37 و شرح نووی بر مسلم هامش ارشاد الساری، ج 1، ص 5.
[344]- همان.
[345]- هدیه العارفین، اسماعیل باشا، ج 6، ص 431 و 432.
[346]- همان.
[347]- شرح نووی، بر مسلم هامش، ارشاد الساری، ج 1، ص 16.
[348]- شرح نووی، هامش، ارشاد الساری، ج 1، ص 30 و البدایه، ج 11، ص 37، و تذکرة الحفاظ، ج 2، ص 589.
[349]- همان.
[350]- همان.
[351]- شرح نووی هامش ارشاد الساری، ج 1، ص 30، «اتفق العلماء علی ان اصح الکتب بعد القران العزیز، الصحیحان البخاری و مسلم».